در كتب طب سنتى با نام «بطيخ هندى» آمده و فارسىشدۀ آن «هندوانه» است و در بلوچستان «محال» ناميده مىشود. به فرانسوى Pasteque و Melon d'eau و به انگليسى Water melon گفته مىشود. گياهى است از خانوادۀCucurbitaceae ، نام علمى آن Citrullus vulgaris Scharad. و مترادفهاى آن Cucumis citrullus Seringe وCitrullus lanatus) Thunb. (Matsum. & Nak. از طرف گياهشناسان مختلف نامگذارى شده است.
در مدارك امريكايى نام اصلى علمى هندوانه را Citrullus lanatus) Thunb. ( Matsum. & Nak. و مترادف آن را C. vulgaris Schrad. ذكر مىكنند.
گياهى است يكپايه و يكساله از خويشاوندان نزديك خربزه است، ساقۀ آن منشعب داراى پيچك بىكرك خزنده با برگهاى پهن متناوب كه در اثر بريدگى به پنج قسمت تقسيم مىشود و هر قسمت در كنارهها دندانهدار است. گلهاى آن كوچك زرد است. ميوۀ آن مدور يا دراز بزرگ پوست آن صاف و ليز و اغلب به رنگ سبز گاهى سبز ابلق و گاهى مرمرى مىباشد. پس از رسيدن، گوشت يا پولپ داخل آن قرمز مىشود و دانهها و تخمهاى گياه را كه برحسب نژاد به رنگهاى سياه، سفيد، قرمز و يا زرد مىباشد در بر گرفته است. هندوانه بومى افريقاست و در اغلب مناطق عالم كاشته مىشود. در ايران نژادهاى مختلف آن در اغلب مناطق كشور كاشته مىشود.
از نظر تركيبات شيميايى در هندوانه وجود مادۀ سيترولين مشخص شده است. در ميوۀ آن كاروتن و ليكوپن ١ يافت مىشود و همچنين مانيتول ٢ در آن وجود دارد.
مانيتول كه نوعى قند الكل است يك مادۀ متبلور سفيد شيرين است به فرمول HOCH ٢ ) CHOH( ۴ CH ٢ OH . اين ماده در مانان كه از درخت زبان گنجشك گل به دست مىآيد نيز وجود دارد ٣ . از احياى قند مانوز ۴ يك هكزوز ۵ كه به فرمول خام C ۶ H ١٢ O ۶ است، نيز به دست مىآيد. مانيتول خالص از قندهايى است كه بهطور كامل قابل جذب بدن نيست.
تخم هندوانه داراى ۴٠ - ٢٠ درصد روغن ثابت است. ميوۀ آن از نظر ويتامين C و پروويتامين A ضعيف است ولى از نظر پكتين خيلى غنى است و به علاوه تخم آن منبع غنى از انزيم اورهآز است. در آب هندوانه در حدود ١٧ / ٠ درصد سيترولين است. روغن تخم آن از نظر خواص جانشين روغن بادام مىباشد.
بررسىهاى ديگر نشان مىدهد كه در هندوانه يك نوع قند وجود دارد كه آثار مدر دارد [يوشيكى]. در هندوانه يك نوع ملح موجود است كه ورم و التهاب كليه را معالجه مىكند [كيمورا*]و [باركسديل]و بعدها [كروآلتوسن]و پس از آنها [گارگيل- رودى]آزمايشهاى متعددى در مورد تركيبات شيميايى انجام داده و نشان دادهاند كه مادۀ كوكور بوسيترين ۶ كه در هندوانه موجود است براى كاهش و معالجۀ فشار خون بالا يا هاپرتنشن ٧ نافع است. مطالعات انجامشده در هندوستان نشان مىدهد كه مادۀ ال-گلوتاميك اسيد ٨ كه از تفالۀ تخم هندوانه كه روغن آن گرفته شده باشد به دست مىآيد، در حالت آزاد براى معالجۀ كمبودهاى دماغى و فكرى در كودكان و نوجوانان مؤثر است [راما چاندران و كريشنا ماچار].
در گزارش بررسى ديگرى در ]S. G. I. M. P[ آمده است كه از ميوۀ هندوانه يك آمينو اسيد جديد به نام آلفا-آمينو-بتا-(پيرازوليل-ان) پروپيونيك اسيد ١ جدا شده است. و در تخم آن نيز وجود بتا-پيرازول- ٨ -ايلالامين ٢ كه يك آمينو اسيد است، مشخص گرديده است.
در هريك صد گرم قسمت قابل خوردن هندوانه خام مواد زير وجود دارد:
آب ٩٢ گرم، پروتئين ۵ / ٠ گرم، مواد چرب ٢ / ٠ گرم، هيدراتهاى كربن ١ / ۶ گرم، كلسيم ٧ ميلىگرم، فسفر ١٠ ميلىگرم، آهن ۵ / ٠ ميلىگرم، سديم ١ ميلىگرم، پتاسيم ١٠٠ ميلىگرم، ويتامين A ۵٩٠ واحد بينالمللى، تيامين ٠٣ / ٠ ميلىگرم، رايبوفلاوين ٠٣ / ٠ ميلىگرم، نياسين ٢ / ٠ ميلىگرم و ويتامين C 7 ميلىگرم.
در چين و ژاپن از ميوه و پوست و پولپ و آب هندوانه به عنوان مدر و مقوى معده استفاده مىشود. پوست و پولپ داخل آن را براى معالجۀ يرقان، ديابت و رفع مسموميت مىخورند [هاو]. پولپ هندوانه براى رفع ناراحتى و زخمهاى گلو و دهان مفيد است [لوئى**]. آب هندوانه براى ناراحتى كليه يا نفريتيس ٣ مفيد است [ايچىمورا و كاريونه و كيمورا*]. مغز تخم هندوانه نرمكنندۀ پوست و مخاط است، به هضم غذا كمك مىكند و سينه را نرم مىكند. از خاكستر پوست هندوانه براى معالجۀ برفك و تاولهاى دهان استفاده مىشود [استوارت]. پولپ هندوانه زردرنگ خيلى ملين است [جومل]. در هند و چين از عصارۀ ريشۀ هندوانه براى قطع خونريزى پس از سقط جنين استفاده مىشود [بركيل*].
در اندونزى هندوانه مخلوط با سركه و زردچوبه براى تسكين دردهاى روماتيسمى مصرف مىشود.
در هندوستان از مغز تخم هندوانه به عنوان كرمكش استفاده مىشود و عصارۀ الكلى و روغن تخم هندوانه انواع كرم نوارى و كرم گرد را در گربهها فلج مىكند.
هندوانۀ تازه براى معالجۀ برى-برى و رفع التهاب مثانه مفيد است [اوكابه*].
و اما در مدارك طب سنتى مشرق زمين كه اطباى سنتى ايرانى منتشر كردهاند چنين آمده است:
هندوانه از نظر طبيعت سرد و تر است و از نظر خواص معتقدند كه مسكن حدت صفرا و خون و تشنگى است. مدر است و توليد خون رقيق و بلغم شيرين مىكند و بدن را تر و تازه مىنمايد. براى تبهاى سوزان نافع است و براى اصلاح حال اشخاص گرممزاج و خشك، هندوانه بيشتر مفيد است تا ترشىها. آشاميدن آب هندوانه با سكنجبين براى يرقان و صفراى سوخته و كمك به هضم غذا و ازدياد ترشح ادرار و خرد كردن سنگ كليه مفيد است، اگر با شكر خورده شود براى خنك كردن بدن مؤثر است. با شير براى امراض سوداوى و با تمر هندى براى اخراج مواد صفراوى و رفع خارش و جرب و با شير خشت براى تبهاى گرم و دفع اخلاط مفيد است.
بهترين زمان خوردن هندوانه بين دو طعام است كه غذاى قبلى هضم شده باشد.
خوردن هندوانه بلافاصله بعد از غذا در هاضمه اختلال ايجاد مىكند و اگر ناشتا خورده شود مضر است خصوصا اگر هوا خيلى گرم و انسان تشنه باشد. در مزاجهاى بسيار صفراوى هندوانه مانند آب كدو كمك به ازدياد صفرا مىكند. هندوانه مضر طحال، اشخاص سردمزاج و معدههاى سرد است. در اين موارد براى رفع اختلال ايجاد شده بايد از عسل و گل قند ١ استفاده كرد. در اشخاص سردمزاج هندوانه موجب تضعيف قوۀ باه مىشود و درد مفاصل ايجاد مىنمايد.
تخم هندوانه نيز سرد و تر است و از نظر خواص شبيه تخم كدو مىباشد. مقدار خوراك از مغز تخم هندوانه تا ٢٠ گرم است و براى اخراج سنگ مفيد است. مرباى پوست هندوانه با عسل يا شكر براى وسواس و درد سينه و ضعف معده و تقويت هاضمه نافع است.
برچسب : نویسنده : فلاحتگر lish بازدید : 479 تاريخ : پنجشنبه 29 اسفند 1392 ساعت: 22:22
به فارسى «هلو» و «شفتالو» و در شمال ايران در گيلان «اشتالودار» و در كتب طب سنتى با نام «خوخ» نام برده مىشود. به فرانسوى Peche و به انگليسى Peach گفته مىشود. ميوۀ درختى است كه درخت آن را به فرانسوى Pecherو به انگليسى Peach tree مىگويند. گياهى است از خانوادۀ Rosaceae قبيلۀ Amygdaleae ، نام علمى آن Prunus persica) L. (Batsch و نامهاى مترادف آن Persica vulgaris Miller و Prunus persica) L. (Batsch var vulgaris Maxim. و Amygdalus persica L.
و Prunus persica var densa Makino از طرف گياهشناسان مختلف نامگذارى شده است. در مدارك گياهشناسان ايرانى نام اصلى درخت هلو را Persica vulgaris و ساير نامها را مترادف ذكر مىكنند.
درختى است به بلندى ۵ - ۴ متر با شاخههاى متعدد و زاويهدار. پوست ساقه سبز براق و در بعضى قسمتهايى كه به طرف آفتاب قرار دارد مايل به قرمز مىباشد، برگها نيزهاى يا بيضى كشيده و كنارۀ برگ ارهاى است. روى برگ صاف و سبز كمرنگ و رگبرگهاى پشت برگ كمى كركدار است. دمبرگ آن بدون غده و گاهى غدهدار به طول ٢ سانتىمتر مىباشد. گلها زودرس و قبل از باز شدن برگها ظاهر مىشوند و منفرد بدون پايه و يا با پايك خيلى كوتاه هستند. رنگ گل صورتى يا سرخ و گاهى نيز سفيد مىباشد. شكل ميوه خيلى متنوع ولى عموما گرد، به رنگ سبز روشن و يا طلايى و قسمتى از آن سرخرنگ است و روى سطح خارجى آن با كركهاى نمدى پوشيده شده است. هستۀ آن بيضى و تخممرغى، سطح آن شياردار است. در شمال ايران با نامهاى محلى «شفتالو» ، «پشمالو» و در آذربايجان «هولى» و در ساير نقاط كشور «هلو» و نوعى از آن «شفتالو» ناميده مىشود.
هستۀ هلو داراى پوست خشبى سختى است شياردار و در داخل آن مغزى قرار دارد كه تلخ است. در بعضى ارقام، هستۀ هلو به گوشت چسبيده و در برخى ارقام مرغوب به گوشت ميوه نمىچسبد.
بهطور كلى هلو از نظر تقسيمبندى به دو نوع كلى تقسيم مىشود:
نوع اول: هلو يا شفتالو كه پوست ميوه كركدار است كه آنهم دو جور است، هلوى كركدار كه هسته به گوشت مىچسبد و هلوى كركدار كه هسته به گوشت نمىچسبد.
نوع دوم: هلويى كه پوست آن صاف و ليز و بدون كرك است. اين نوع نيز دو جور دارد، يك جور هلو بدون كرك كه هسته به گوشت مىچسبد و جور ديگر هلوى بدون كرك كه هسته به گوشت نمىچسبد.
تكثير درخت هلو اولا از طريق كاشت هستۀ آن است كه معمولا بىدرنگ پس از برداشت هسته كاشته مىشود. ثانيا از طريق پيوند شكمى كه در ماههاى مرداد- شهريور انجام مىشود. كاشت بذر معمولا براى به دست آوردن پايه براى پيوند است و يا براى به دست آوردن انواع جديد، ولى از نظر تجارتى و كشاورزى عمومى مىتوان گفت كه پيوند تنها روش تكثير درخت هلو از ارقام مورد نظر است كه عينا خواص رقم مورد نظر در درخت منعكس خواهد شد. معمولا پيوند هلو از رقم مورد نظر روى پايۀ حاصله از هسته زده مىشود و يا روى پايۀ بادام، بخصوص در خاكهاى آهكى و در محلهايى كه بيم خشكى مىرود و يا روى پايۀ زردآلو بخصوص در زمينهاى آهكى و سنگدار. سرانجام ممكن است روى پايۀ آلو بخصوص در زمينهايى كه خاك كم عمقى دارند زده مىشود.
از نظر زادگاه عدهاى معتقدند درخت هلو از چين برخاسته است و عدۀ بيشترى از جمله خود چينىها معتقدند كه خاستگاه درخت هلو سرزمين ايران است به همين دليل نام Persica در اغلب نامگذاريها ديده مىشود.
شفتالو يا هلو به صورت خودرو در جنگلهاى شمال ايران ديده مىشود و در جنگلهاى شمال غرب ايران نيز انتشار دارد. نوع پرورشى آن تقريبا در اغلب مناطق ايران كاشته مىشود. همچنين در اغلب مناطق عالم پرورش داده مىشود.
از نظر تركيبات شيميايى شكوفههاى نيمهباز هلو داراى تريفولين ١ است [اوتا].
مغز هستۀ آن داراى دياستاز امولسين، گلوكوزيد اميگدالين [كاريونه و كيمورا*]و همچنين پروسيك اسيد، كولين و استيل كولين ٢ است [پتلو*]. درخت هلو داراى يك هتروزيد پرسيكوزيد ٣ است [شارو-راباته*]. برگها و شاخههاى درخت هلو داراى آميگدونيتريل ۴ و شاخههاى سبز و نازك هلو داراى دو فلاوونول گلوكوزيد ۵ مىباشد [پاچهكو-گرويه].
بررسى ديگرى نشان مىدهد كه در برگهاى درخت هلو علاوه بر مواد يادشده مقدارى لوروسرازين ۶ و كمى از انواع قندها يافت مىشود و در مغز هستۀ هلو علاوه بر مواد مذكور در حدود ٣٠ درصد روغن ثابت شبيه روغن بادام تلخ وجود دارد.
چون گلوكوزيد آميگدالين در محيط مرطوب تحت تأثير دياستاز امولسين، اسيد سيانيدريك آزاد مىكند، بنابراين مغز هستۀ هلو سمى است و خوردن بيش از حد مجاز مسموميت ايجاد مىكند و در مواردى نيز كه به عللى براى بعضى ناراحتىها، لازم مىشود و براى معالجه مقدار كمى مغز هستۀ هلو تجويز مىشود، بايد خيلى با احتياط و زير نظر پزشك باشد. به دليل اخير روغن مغز هستۀ هلوى مرطوب قابل استخراج نيست.
ميوۀ هلو شيرين و در برخى ارقام ترش و شيرين است.
در هريك صد گرم از گوشت لذيذ ميوۀ هلو مواد زير وجود دارد:
آب حدود ٨٨ گرم، هيدراتهاى كربن ٩ گرم، كلسيم ٩ ميلىگرم، پتاسيم ٢٠٠ ميلىگرم، آهن ۵ / ٠ ميلىگرم، ويتامين A1330 واحد بينالمللى، ويتامين C ٧ ميلىگرم، تيامين ٠٢ / ٠ ميلىگرم، رايبوفلاوين ٠۵ / ٠ ميلىگرم، نياسين ١ ميلىگرم و به علاوه داراى حدود يك درصد اسيدهاى آزاد مانند سيتريك اسيد، ماليك اسيد، وينيك اسيد و. . . است. در هلو مقدار قابل ملاحظهاى منيزيوم وجود دارد.
خواص و كاربرد دارويى هلو در مناطق خاور دور: از مغز هستۀ هلو و گل و برگ و حتى پوست ريشۀ درخت هلو در طب سنتى استفاده مىشود. مغز هستۀ آن مسهل است، خون را تصفيه مىكند، ضد اسپاسم است و سرفه را تسكين مىدهد و براى روماتيسم مفيد است، خونريزى را بند مىآورد بخصوص خونريزى رحمى را (در اين موارد از هستۀ زردآلو نيز استفاده مىشود) و به علاوه در موارد وجود فشار خون براى كاهش فشار خون و بهطور كلى براى بيمارىهاى خون [لوئى*]و بيمارىهاى زنان حامله [ايشىدويا]و درد شكم و كمخونى تجويز مىشود [فوكود]. توجه شود كه مصرف زايد بر حد مجاز و درازمدت و مداوم مغز هستۀ هلو به علت وجود آميگدالين و اسيد سيانيدريك كه آزاد مىشود خطرناك است و مسموميت ايجاد مىكند و بايد خوردن آن از نظر مقدار و مورد، طبق نظر پزشك باشد. حد اقل هفت نفر از اطباى سنتى معروف دنيا اظهار عقيده كردهاند كه گل هلو ملين است و مدر و براى استسقا و رفع كمى ترشح ادرار نافع است. از دمكردۀ حدود ٢٠ گرم گلهاى خشك هلو در هزار گرم شير به عنوان ملين براى بزرگسالان و ۴٣ -گرم گل در هزار گرم شير يا آب جوش براى اطفال استفاده مىشود، كه يك فنجان بخورند.
[استوارت]معتقد است كه قسمت سفيد داخل پوست ريشۀ درخت هلو به عنوان پيشگيرى در مواقع شيوع بيمارىها مفيد است و براى معالجۀ استسقا و يرقان داروى مفيد و مؤثرى است. به علاوه آرامبخش است و مانند برگهاى آن حشرهكش مىباشد.
سرشاخههاى جوان گلدار و ميوههاى نارس هلو را در چين با گوشت خوك مىپزند و در موارد بىنظمى و ناراحتىهاى عادت ماهيانه زنان و خونريزى و فتق مىخورند بسيار مفيد است. جوشاندۀ آن به صورت شستوشو براى رفع خارش مصرف مىشود و تفالۀ باقىمانده را خشك كرده به صورت گرد درمىآورند و با شراب مخلوط كرده روى آبسهها مىپاشند [هو]. جوشاندۀ برگهاى آن در استعمال خارجى براى بيمارىهاى پوست و در استعمال داخلى براى بيمارىهاى مجارى ادرار و سنگ كليه و ورم مثانه و سياهسرفه نافع است. ميوۀ هلو محرك معده است و براى رفع التهاب و خارش پوست مفيد است و ضد كمى ويتامين C و A مىباشد و ضمنا ضد آسكاريد نيز مىباشد.
هلو از نظر طبيعت طبق نظر حكماى طب سنتى سرد و تر است. هلو ملين است و تشنگى را تسكين مىدهد و غليان خون و صفرا را فرومىنشاند، براى تبريد دماغ و مرطوب كردن مزاج سوداوى و كاهش تبهاى صفراوى خالص و خونى و رفع بدبويى دهان نافع است. در مزاجهاى گرم مقوى نيروى جنسى است و اشتها مىآورد. اگر آب هلوى رسيده را بگيرند و شب بگذارند تا صبح كه تهنشين شود و صاف روى آن را بگيرند و به قدر ٢٠٠ گرم از آن را با شكر يا ترنجبين بخورند مسهل صفرا باشد و براى رفع اخلاط سوخته گرم نافع است. هلو براى سردمزاجان و مرطوبىها مضر است و براى اعصاب نيز مضر است. خيلى زود عفونت پيدا مىكند و تبهاى مزمن ايجاد مىنمايد از اين نظر بايد با عسل و مرباى زنجبيل خورد. هلوى كاردى ديرهضم و قابض و نفاخ است خصوصا خام آن و خشككردۀ آن يعنى برگه هلوى كاردى خيلى ديرهضم مىباشد. خوردن ۶٠ گرم از آب برگ و شكوفۀ هلو بتنهايى يا توأم با شكر براى كشتن كرم معده و كرم كدو بسيار مؤثر است. ابن رضوان يكى از حكماى معروف طب سنتى معتقد است كه خوردن حدود ۵ / ٠ گرم از شكوفههاى هلو در برخى موارد سقط جنين مىكند. روغن مغز هستۀ هلو براى درد گوش و كرى و باز كردن گرفتگىهاى مجارى گوش و درد بواسير نافع است.
اگر هستۀ هلو را در آتش بيندازند تا بسوزد سپس مغز هسته را بيرون آورده و بسايند و روى جرب و زخمهايى كه بر بدن اطفال و بر پشت گوش آنهاست بمالند، بسيار مؤثر است.
شربت شكوفۀ هلو: شكوفۀ خشك هلو ١ واحد، آب مقطر ١۵ واحد، و قند مقدار كافى. مدت ۶ ساعت شكوفه را در آب جوش دم كنند و با فشار صاف كنند و بگذارند تهنشين شود و صاف روى آن را بردارند و به نسبت ١٠ و ١٨ قند اضافه كنند. عدهاى از حكما، شكوفۀ تازه را ترجيح مىدهند. اين شربت بوى بادام تلخ دارد.
مسهل است و در مورد اطفال خيلى معمول است، مقدار خوراك از اين شربت ۶٠ - ٣٠ گرم مىباشد. در دمكردههاى كرمكش معده نيز از اين شربت داخل مىنمايند كه هم شيرين شود و هم اخراج جانور را تسهيل كند.
شليل: گونۀ ديگرى از هلو، شليل ناميده مىشود. از نظر خواص شبيه هلو مىباشد.
شليل به فرانسوى Nectarine و Brugnon و به انگليسى Nectarine و Smooth peach گفته مىشود و نام علمى آنPersica nucipersica Borkh. و مترادفهاى آن P. laevis DC و Amygdalys nectarina Aiton. و Amygdalus nucipersican Rchb. و Amygdalus laevis Dietr. مىباشد و تاكنون به صورت بومى و خودرو در ايران ديده نشده است و تكثير آن از طريق پيوند آن انجام مىگيرد.
در هريك صد گرم قسمت قابل خوردن ميوۀ شليل خام مواد زير موجود است:
آب ٨١ درصد، هيدراتهاى كربن ١٧ درصد، كلسيم ۴ ميلىگرم، فسفر ٢۴ ميلىگرم، آهن ۵ / ٠ ميلىگرم، سديم ۶ ميلىگرم، پتاسيم ٢٩۴ ميلىگرم، ويتامين A 1650 واحد بينالمللى و ويتامين C ١٣ ميلىگرم.
برچسب : نویسنده : فلاحتگر lish بازدید : 485 تاريخ : پنجشنبه 29 اسفند 1392 ساعت: 16:19
از مركبات است، به فرانسوى Orange noble و Mandarine و به انگليسى Mandarin و Tangerine و درخت آن را به فرانسوى Mandarinier و به انگليسى Mandarin و Mandarin tree گويند. گياهى است از خانوادۀ Rutaceae ، نام علمى آن Citrus nobilis Lour. و مترادف آن Citrus reticulata Blanco. مىباشد. به عربى «يوسف افندى» و به هندى نيز «نارنگى» گويند.
در ايران دو واريتۀ آن معروف است يكى واريتۀ(بمى) به نام C. nobilis var deliciosa Swingle و ديگرى واريتۀ(انشو) به نام C. nobilis var unshiu Swingle .
درختى است كوچك پرشاخه و پربار، برگهايش باريك و نيزهاى، ميوۀ آن كوچك، پوست آن نارنجى مايل به قرمز، در واريتۀ بمى پوست آن از ميوه جدا مىشود و شيرين است و در واريتۀ انشو پوست آن نازك و صاف و به ميوه چسبيده و طعم آن نيز شيرين است. در شمال ايران و در جنوب نيز كاشته مىشود.
از نظر تركيبات شيميايى پوست نارنگى در حدود ۵ / ٠ درصد اسانس دارد و از برگها و سرشاخههاى آن نيز اسانس گرفته مىشود (در حدود ۵۵ / ٠ درصد) .
اسانس پوست نارنگى داراى دى-ليمونن، دى-ال-ليمونن، ترپن ١ ، كارن ٢ و لينالول است كه در حدود ٧٨ درصد آن را دى-ليمونن و دى-ال-ليمونن تشكيل مىدهد، ولى در اسانس برگ و سرشاخه، يعنى اسانس پتىگرين، فقط در حدود ۴٢ درصد دى و دى-ال-ليمونن يافت مىشود. و در هر دو نوع اسانس در حدود ١۵ درصد لينالول وجود دارد. در آب نارنگى قند و آمينو اسيد يافت مىشود.
در هريك صد گرم نارنگى پوستكنده مواد زير وجود دارد:
آب ٨٧ گرم، هيدراتهاى كربن ۶ / ١١ گرم، خاكستر ۴ / ٠ گرم، كلسيم ۴٠ ميلىگرم، فسفر ١٨ ميلىگرم، آهن ۴ / ٠ ميلىگرم، سديم ٢ ميلىگرم، پتاسيم ١٢۶ ميلىگرم، ويتامين A ۴٢٠ واحد بينالمللى، تيامين ٠۶ / ٠ ميلىگرم، رايبوفلاوين ٠٢ / ٠ ميلىگرم، نياسين ١ / ٠ ميلىگرم، ويتامين C 31 ميلىگرم، انرژى غذايى 46 كالرى.
ميوۀ نارنگى ملين است و باعث افزايش نيروى جنسى مىشود. قابض و مقوى معده و رافع قى و تهوع است. شكوفههاى آن محرك است. از جوشاندۀ برگهاى نارنگى مانند ساير انواع مركبات براى شستوشوى ورمها و كاهش درد آنها استفاده مىشود. ساير خواص پوست آن كموبيش نظير ساير مركبات است.
برچسب : نویسنده : فلاحتگر lish بازدید : 486 تاريخ : پنجشنبه 29 اسفند 1392 ساعت: 12:18
در كتب طب سنتى با نامهاى «سنبل ختايى» و «حشيشة الملائك» آمده است. به فرانسوى Angelique و به انگليسىAngelica گفته مىشود. گياهى است از خانوادۀ Umbelliferae ، نام علمى آن Angelica archangelica L. و مترادف آنArchangelica officinalis Hoffm. مىباشد.
آنژليك گياهى است علفى دوسالۀ بلند، ارتفاع آن متجاوز از يك متر است. معطر با برگهاى بزرگ داراى بريدگى و تقسيمبندىشده، هريك از تقسيمات برگ نوكتيز دندانهدار مىباشد. ساقۀ آن شياردار استوانهاى به رنگ سبز مايل به قرمز. گلهاى آن سفيد به صورت چتر در انتهاى شاخۀ گلدهنده ظاهر مىشود. از برگ و ساقه و ريشۀ آن در طب استفاده مىشود.
اين گياه در مناطق شمالى اروپا، شبهجزيرۀ اسكانديناوى و كوهستانهاى مركزى اروپا تا روسيۀ ميانه انتشار دارد. در هندوستان در كشمير مىرويد. در شمال اروپا به عنوان گياه سبزى خوراكى مورد توجه است و كاشته مىشود و ريشههاى آن را به صورت خام يا پخته مىخورند. در ساير مناطق اروپا علاوه بر خوراكى بودن از خاصيت خوشبو بودن آن نيز در قنادىها استفاده مىشود و از ميوۀ آن براى تهيۀ يك نوع نوشابه به نام Ratafia d'angelique استفاده مىشود به علاوه خواص طبى آن در سطح وسيعى مورد توجه است و كاربرد دارد.
تكثير آنژليك از طريق كشت بذر آن صورت مىگيرد به اين ترتيب كه بذر آن را در بهار در هواى آزاد و يا در پاييز در پناه شاسى مىكارند و پس از آن نهالهاى جوان را به مزرعه منتقل كرده و مىكارند. معمولا چند ماه پس از كاشت نهالها آمادۀ انتقال مىشوند، بنابراين كشت بهاره در پاييز به مزرعه منتقل مىشود و كشت پاييزه در بهار منتقل مىگردد.
از نظر تركيبات شيميايى و مواد عامله، ريشه و قسمت زيرزمينى خشك آنژليك در حدود ٣۵ / ٠ درصد اسانس روغنى فرّار دارد و در ميوۀ آن ( ٣ / ١ - ٢ / ١ ) درصد اسانس يافت مىشود. مواد عمدۀ موجود در اسانس آنژليك عبارتاند از بتا-فلاندرن ١ و به علاوه در اسانس ريشۀ آنژليك كه در هوا خشك شده باشد مواد د-آلفا-فلاندرن ٢ ، آلفا-پينن و هايدروكسى پنتادكانوئيك اسيد ٣ و آلفا-متيل بوتيريك اسيد ۴ يافت مىشود.
در ريشهها و ثمر آنژليك چند فوروكومارين ۵ نظير آنژليسين ۶ ، برگاپتن، كزانتوتوكسين ٧ و. . . وجود دارد و به علاوه اومبلىپرنين ٨ و چند فنل ٩ نيز در آن مشخص شده است ]G. I. M. P[ .
بررسىهاى شيميايى جديدترى نشان مىدهد كه كيفيت اسانس آنژليك با شرايط اقليمى محل رويش طبيعى آن ارتباط دارد، هر چقدر ارتفاع از سطح درياى محل رويش طبيعى آن بيشتر باشد، عطر بيشتر و با كيفيت بهترى مىدهد.
از گياه آنژليك ٩ نوع مادۀ كومارين جدا شده است از جمله يك كومارين جديد به نام آركىسين ١ در آن مشخص شده است ]S. G. I. M. P[ .
آنژليك معمولا در سال اول گل مىدهد ولى چون ريشۀ آن رشد كافى نكرده برداشت ريشه در سال دوم انجام مىگيرد و در آغاز سال دوم ساقههاى فرعى سال اول را قطع مىكنند و فقط ساقۀ اصلى مىماند كه رشد كافى بنمايد و از ساقههاى قطعشده و برگهايى كه در خلال سال اول قطع شده نيز پس از خشك كردن استفاده مىشود. ميوۀ گياه وقتى كاملا رسيد كه معمولا در اواخر تابستان است، آمادۀ برداشت مىشود.
از نظر خواص ريشۀ آنژليك و ميوۀ آن محرك و نرمكنندۀ سينه و معرق است و ريشۀ آن بخصوص مقوى، ضد تشنج، بادشكن، خلطآور، قاعدهآور و معرق مىباشد.
در فرانسه در مراجع طب سنتى آن ديار مرسوم بوده است كه از دمكردۀ ريشۀ آنژليك به نسبت ٢٠ گرم ريشۀ خشك در يك ليتر آب جوش و يا از تنطور الكلى ريشۀ آنژليك ١٠ - ٢ گرم به عنوان نيرودهنده و هاضم استفاده مىكنند و از دمكردۀ ميوۀ آن نيز به عنوان مفرح و نيرودهنده خيلى استقبال مىشود.
گونۀ Angelica sylvestris L. را نيز در بعضى اسناد به نام سنبل ختايى مىنامند.
گياهى است پايا به بلندى تا ١۵٠ سانتىمتر و معطر. اين گياه در اروپا و از جنوب غربى چين تا نپال در آسيا مىرويد.
قسمت نرم ريشۀ اين گياه به عنوان دارو مصرف مىشود، جوشاندۀ آن براى رفع بىحسى اعصاب، رفع گرفتگى در اعضاى بدن، روماتيسم و Arthritis [چيو]، سردرد، سرگيجۀ ناشى از سرماخوردگى و تورم در پاها به كار مىرود.
برچسب : نویسنده : فلاحتگر lish بازدید : 445 تاريخ : پنجشنبه 29 اسفند 1392 ساعت: 9:26
به فارسى «نارنج» ، «نارنگ» ناميده مىشود. به فرانسوى Bigaradier و Citronnier vulgaire و Orange bigarade وOrange amer و به انگليسى Sour orange و Bitter orange گفته مىشود. گياهى است از خانوادۀ Rutaceae ، نام علمى آن Citrus bigaradia L. و مترادفهاى آن Citrus amara Link. و Citrus aurantium var amara L. و Citrus aurantium var bigaradia و Citrus vulgaris Loisel.
مىباشد.
نارنج درخت كوچكى است كه در مناطق با آب و هواى مديترانهاى و نسبتا مرطوب و گرم مىرويد. سرماى زمستان كمتر از ١۵ - ١٠ درجۀ زير صفر را بسختى تحمل مىكند، البته تحمل آن از ساير ارقام مركبات نظير پرتقال بيشتر است. برگهاى آن سبز شفاف بيضىشكل نوكتيز زيبا و اختلاف آن از نظر شكل با برگ پرتقال وجود دمبرگ بالدار در محل اتصال دمبرگ با برگ است. گلهاى آن درشتتر و زيادتر و با عطر بيشتر از گلهاى پرتقال و خوردن ميوۀ آن براى مصارف مخصوص، معمول نيست، پوست ميوه صاف و رنگ آن نارنجى تيره و گوشت داخل آن خيلى ترش و كمى تلخ است. درخت نارنج در مناطق شمالى و جنوبى ايران كه درجۀ سرماى زمستان از حد گرم پايينتر نمىرود، كاشته مىشود.
تكثير نارنج از طريق كشت بذر انجام مىگيرد. بذر آن را از بهترين نارنجهاى درشت و مرغوب و رسيده انتخاب و در بهار در خزانه مىكارند. محل كاشت بايد رو به آفتاب باشد، پس از دو سه هفته دانهها جوانه مىزند و گياه شروع به رشد مىنمايد.
در مناطق با تابستان خشك بايد گياه مرتبا در دفعات متعددى آبيارى شود ولى هر بار با آب كمترى. در آغاز سال دوم نهالهاى حاصل را به محل ديگرى منتقل و با فواصل ۵٠ سانتىمتر از هر طرف مىكارند و نهال ۴ - ٣ ساله را از نوعى كه مورد نظر است پيوند مىزنند. نهالهاى پيوندى آماده شده را در باغ مورد نظر كه خاك آن قبلا شخم خورده و كود داده شده است به فواصل ٨ - ٧ متر از هر طرف مىكارند. اگر در خاكى كه زياد قدرت نداشته باشد كاشته شود، فاصلۀ درختان را بايد كمتر گرفت ( ۵ - ۴ متر از هر طرف) . بعضى از باغبانها به وسيلۀ قلمه نيز تكثير مىنمايند.
از نظر تركيبات شيميايى و مواد عامله در نارنج وجود ويتامين B ١ و پروويتامين A ١ مشخص شده است و از گلهاى تازۀ آن يا بهارنارنج مقدارى اسانس روغنى به نام اويلاف نرولى بيگاراد ٢ و عرق بهارنارنج استخراج مىشود. در پوست آن مواد هسپريدين، ايزوهسپريدين ٣ ، اورانتيامارين ۴ و يك اسيد متبلور و بىشكل و در قسمت پوست بخصوص گوشت سفيد اسفنجى داخل پوست آن مادۀ تلخى وجود دارد ]G. I. M. P[ . در گزارش ديگرى آمده است كه از برگ و سرشاخههاى سبز و جوان آن نيز اسانسى گرفته مىشود، به نام اسانس پتىگرين. در اسانس نارنج مواد ٧ -هيدروكسى كومارين ژرانيل اتر ۵ يا اوراپتن ۶ يافت مىشود.
طبق نظر حكماى طب سنتى پوست زرد و شكوفۀ بهارنارنج گرم و خشك است و عصارۀ ترش آن سرد و خشك است و تخم آن با پوست سرد و خشك است. از نظر خواص تمام اعضاى ميوه به غير از عصارۀ ترش آن از بالنگ يا اترج قوىتر است، در عصارۀ ترش آن يك مادۀ لزجى وجود دارد كه براى رفع ترشحات سينه و سرفههاى گرم خوب است. اگر آن را از وسط دو نيم كرده تخمهاى آن را بيرون آورده و قدرى نبات كوبيده در آن بپاشند و بر آتش گذارند كه ٣ - ٢ جوش بخورد و سپس برداشته نيمگرم صبح ناشتا آن را بمكند يا بخورند براى سينه و سرفۀ گرم بسيار خوب است.
آب نارنج با شكر مسهل صفراست و حدت خون و صفرا را تسكين مىدهد. ضرر نارنج براى اعصاب خيلى كمتر از ساير عصارههاى ترش است. ولى اسراف در خوردن آن براى كبد مضر است، خصوصا كه ناشتا خورده شود. از اين نظر بايد با شكر و عسل خورده شود. اگر ۶ گرم از گرد پست زرد خشكشدۀ آن با آب خورده شود براى تسكين قى و آشفتگى و دلپيچه و خارج كردن كرم شكم بسيار مجرب است و ضماد اين گرد با سركه براى تسكين درد سر مؤثر است و ضمادى كه از پختۀ لهشدۀ تمامى ميوه اعم از پوست و گوشت و مغز و تخم آن تهيه شود براى جرب و حكه و جوشهاى سر و نرم كردن پوست بدن و موى سر بسيار مؤثر است. جوشاندۀ پوست نارنج مقوى معده و كمى صفرابر است.
عرق بهارنارنج گرم و خشك است و از نظر خواص مقوى و فرحآور است و گرفتگىها را باز مىكند و درد سينه را تسكين مىدهد. براى تقويت اشتها و نيروى جنسى و رفع آروغ، باد، گاز و دلپيچه نافع است و اگر تا يك هفته هر روز ۶٠ گرم عرق بهارنارنج با مقدارى شكر و با يك گرم مرجان ساييده و خورده شود براى طحال بسيار مجرب است و همچنين براى اخراج سنگ كليه و مثانه نافع است. اگر بهارنارنج با شكر صبح ناشتا خورده شود، براى قطع اسهال مرطوبى مفيد است و شياف آن براى ازدياد ترشح حيض و منظم كردن وضع رحم مجرب است. گذاشتن پوست و گل آن ما بين لباسها مانع بيد زدن است.
توجه: بهطور كلى جمع بين اسيدها، كربناتهاى قليايى، قلياييات و شير نبايد نمود.
در هندوستان از ميوۀ نارنج به عنوان ملين و براى تقويت معده استفاده مىشود. در چين خواص آن را شبيه پرتقال و قوىتر مىدانند.
نوعى از مركبات است كه به فرانسوى درخت آن Bergamotier و به انگليسى Bergamot orange of Europe يا Bergamot گفته مىشود. گياهى است از خانوادۀ نارنج Rutaceae ، نام علمى آنCitrus bergamia Risso et Poit. و مترادف آن Citrus aurantium var bergamia مىباشد.
درخت كوچكى است در حدود ۴ متر و در حقيقت نارنجى است كه بدون تيغ مىباشد. برگهاى آن شبيه نارنج با دمبرگ بالدار. گلهاى آن شبيه نارنج سفيد و معطر است. ميوۀ آن شبيه گلابى است با پوست زرد صاف، براق، زردرنگ روشن و مزۀ آن كمى ترش است.
از نظر تركيبات شيميايى در پوست آن اسانس وجود دارد كه داراى ليناليل استات، ليمونن، اللينالول ١ ، ترپينهاول ٢ و. . . مىباشد.
بررسى ديگرى نشان مىدهد كه اسانس برگاموت در حدود ۵٠ درصد ليمونن و ۴٠ درصد لينالول دارد.
برگهاى برگاموت ضد كرم و كرمكش و مقوى معده است. ميوۀ رسيدۀ آن اشتهاآور و مقوى هاضمه و ميوۀ رسيدۀ آن محرك نيروى جنسى است. اسانس برگاموت ضدعفونىكننده است و در صنعت توليد مواد آرايشى كاربرد دارد.
برچسب : نویسنده : فلاحتگر lish بازدید : 451 تاريخ : پنجشنبه 29 اسفند 1392 ساعت: 8:16
در كتب طب سنتى با نامهاى «نارجيل» ، «جوز هندى» ، «گوز هندى» و «رانج» نام برده شده است. به فرانسوى Noix de coco و Coco و به انگليسى Coco-Nut مىنامند. ميوۀ درختى است كه درخت آن را به فرانسوى Cocotier و به انگليسى Coco-nut palm و Coco nut tree گويند. گياهى است از خانوادۀ Palmaceae ، نام علمى آن Cocos nucifera L. مىباشد.
درختى است بزرگ به بلندى ٢۵ - ٢٠ متر، قطر تنۀ آن تا يك متر مىرسد، تنۀ آن راست، قائم كه روى آن آثار برگهاى ريختهشده ديده مىشود. در انتهاى تنۀ درخت معمولا تعدادى در حدود ١۵ - ١٢ برگ درخت ديده مىشود. برگ آن بزرگ به طول ۵ - ۴ متر و مركب از تعداد زيادى برگچه باريك دراز است، طول هر برگچه تا يك متر مىرسد. رنگ آنها سبز روشن است و جوانۀ انتهايى درخت مانند ساير پالمها منبع مواد غذايى است كه به مصرف خوراك بوميان مىرسد و آن را به فرانسوى ) Chou palmist( مىنامند.
درخت نارگيل در حدود سال پنجم شروع به گل دادن مىنمايد. گلها نر و ماده و در يك مجموعۀ گل قرار دارند. ميوۀ نارگيل معمولا از سال ششم ظاهر مىشود. ميوهها به صورت خوشه، شامل چندين نارگيل با اندازههاى مختلف در هر درخت وجود دارد. ميوۀ نارگيل كروىشكل به ابعاد سر انسان بعضى كوچكتر و بعضى بزرگتر و از چند قسمت تشكيل شده است. قسمت خارجى آن ضخيم و سفت متشكل از الياف نباتى و داخل آن صاف، ليز استخوانى و خيلى سخت است به علاوه قسمت خارجى يا پوستۀ خارجى با خطوط برجستهاى از طرف طول ميوه به سه قسمت تقسيم شده است و در قاعدۀ نارگيل سه محل سوراخ ديده مىشود. اين پوشش سخت كه شكسته شود در داخل آن دانۀ اصلى نارگيل ديده مىشود كه سفيدرنگ است و از مادۀ آلبومن روغنى ١ سفيد تشكيل شده و در وسط آن حفرهاى است كه محتوى مايع سفيدرنگ خوش طعمى است كه به شير نارگيل يا آب نارگيل معروف است. شير نارگيل در ميوههاى نارس خيلى زياد است و به تدريج كه ميوه به مرحلۀ رسيدگى كامل مىرسد، مقدار اين شير كمتر مىشود و مقدار شير داخل نارگيل را مىتوان از تغيير رنگ پوستۀ خارجى آن تخمين زد.
يك درخت نارگيل بارور در حدود ۶٠ - ۵٠ عدد نارگيل در سال مىدهد كه در هكتار در حدود ۶ - ۵ هزار عدد مىشود. از اين محصول ميوه در حدود يك تن دانۀ نارگيل كه در تجارت به كوپرا ٢ معروف است به دست مىآيد.
بهطور متوسط در حدود ۶٠ درصد كوپرا را مواد چرب يا روغن يا كرۀ نارگيل تشكيل مىدهد كه از آن مىگيرند و در بازار مىفروشند. تكثير نارگيل خيلى ساده از طريق كشت تخم آن انجام مىگيرد كه در خزانه كاشته مىشود و پس از ۵ - ۴ ماه گياه جوان نارگيل ظاهر مىشود، پس از يك سال آن را به محل اصلى با فواصل ١٠ * ١٠ متر منتقل مىكنند. البته خاك غنى و آمادهشده لازم دارد.
درخت نارگيل مخصوص مناطق حاره است. در سيلان، هندوستان، فيليپين، كالدونى جديد، هندوچين و ساير مناطق حاره انتشار دارد. در ايران از خارج وارد شده و در چاهبهار چند درخت كاشته شده است.
از نظر تركيبات شيميايى نارگيل داراى آنزيم، انورتين، اكسيداز و كاتالاز ٣ مىباشد.
در شير آن اسيدهاى آمينه هيستيدين، آرژينين ١ ، ليزين، تايروزين، تريپتوفان، پرولين ٢ ، لوسين ٣ و آلانين ۴ مشخص گرديده است. روغن آنكه در حدود ٧۵ - ۵٧ درصد گوشت آن را تشكيل مىدهد، شامل لوريك اسيد ۵ ، ميريستيك اسيد، اسيدهاى چرب ديگر، فيتوسترول و اسكوالن ۶ مىباشد و به علاوه يك مانان از دانۀ نارگيل گرفته و يك گالاكتومانان ٧ محلول در آب نيز در آن يافت مىشود ]G. I. M. P[ .
در گزارش مطالعات ديگرى دربارۀ تركيبات شيميايى نارگيل چنين آمده است:
در نارگيل روغن ثابت و اسانس روغنى فرّار و موم كه شامل ميريسيلاستر از سروتيك اسيد ٨ است وجود دارد [تانچيكو]. در گوشت يا در پولپ آن پروتئين و ويتامينهاى B، A و C و نونيل الكل ٩ ، متيل هپتيلكتون ١٠ ، متيل اندسيل كتون ١١ ، كاپرونيكاسيد ١٢ ، دسيليك اسيد ١٣ ، كاپريليك اسيد ١۴ ، لوريك اسيد و ميريستيك اسيد و همچنين لتيسين ١۵ ، استيگماسترين ١۶ ، فيتوسترين ١٧ ، كولين، گلوبولين ١٨ و گالاكتو آرابان ١٩ و گالاكتومانان يافت مىشود. در آب نارگيل يا شير نارگيل آب، پروتئين، خاكستر، ساكاروز، اكسيداز، كاتالاز و دياستاز ٢٠ وجود دارد [والنزوئلا].
در هريك صد گرم گوشت يا پولپ نارگيل تازه مواد زير وجود دارد:
آب ٩ / ۵٠ گرم، پروتئين ۵ / ٣ گرم، مواد چرب ٣۵ گرم، هيدراتهاى كربن ٩ گرم، كلسيم ١٣ ميلىگرم، فسفر ٩۵ ميلىگرم، آهن ٧ / ١ ميلىگرم، سديم ٢٣ ميلىگرم، پتاسيم ٢۵۶ ميلىگرم، تيامين ٠۵ / ٠ ميلىگرم، رايبوفلاوين ٠٢ / ٠ ميلىگرم، و ويتامين C 3 ميلىگرم.
در هريك صد گرم گوشت خشك نارگيل مواد زير وجود دارد:
آب ۵ / ٣ گرم، پروتئين ٢ / ٧ گرم، مواد چرب ۶۵ گرم، هيدراتهاى كربن ٢٣ گرم، كلسيم ٢۶ ميلىگرم، آهن ٣ / ٣ ميلىگرم، پتاسيم ۵٨٨ ميلىگرم، ويتامين A صفر، تيامين ٠۶ / ٠ ميلىگرم، رايبوفلاوين ٠۴ / ٠ ميلىگرم، نياسين ۶ / ٠ ميلىگرم، ويتامين C صفر و فسفر 187 ميلىگرم.
در هريك صد گرم شير نارگيل مواد زير وجود دارد:
آب ۶۵ گرم، پروتئين ٢ / ٣ گرم، مواد چربى ٢۵ گرم، هيدراتهاى كربن ۵ گرم، كلسيم ١۶ ميلىگرم، فسفر ١٠٠ ميلىگرم، آهن ۶ / ١ ميلىگرم، تيامين ٠٣ / ٠ ميلىگرم، رايبوفلاوين مقدار جزئى، نياسين ٨ / ٠ ميلىگرم و ويتامين C 2 ميلىگرم.
طبق نظر حكماى طب سنتى مغز يا گوشت نارگيل تازه، گرم و خشك است و طبيعت خشكشدۀ آن گرمتر و خشكتر است. طبيعت شير آن كمى گرم و مرطوب است و در مورد خواص آن معتقدند كه حرارت غريزى را افزايش مىدهد و چاقكنندۀ بدن است. مواد سرد بلغمى و سوداوى را دفع مىكند و براى بيمارىهاى ناشى از آنها مانند سستى بدن، فلج، جنون، ماليخوليا و امثال آنها و خوشبويى دهان مفيد است. براى ضعف كبد و زخمهاى داخلى، بواسير، ازدياد اسپرم، گرم كردن كليه، درد كمر سرد، ازدياد ترشح ادرار، سردى مثانه و درد مثانه بسيار مفيد است. خوردن آن با شكر مولد خون صالح و نيرودهنده مىباشد. خوردن گوشت سفيد آن موجب گرفتگى مجارى مىشود و ديرهضم است و خلط غليظ توليد مىكند. از اين نظر بايد با شكر خورده شود. در سردمزاجان و پيران از اين نظر اشكالى ندارد و مىتوانند بدون شكر نيز بخورند. گرممزاجان بايد با ميوههاى ترش و ليمو و هندوانه بخورند. مقدار خوراك از گوشت سفيد آن ١۴ گرم و از شير آن تا ١٠٠ گرم است.
اگر آن را با سركه بخورند يعنى ترشى نارگيل، گوشت سفيد آن كمى گرم و خشك است و خواص آن مسهل است. و خوردن آن براى اخراج اقسام كرم معده و روده و كرم كدو مفيد است و براى تقويت هاضمه نيز نافع است. خاكستر پوست آن اگر به دندانها ماليده شود موجب جلاى دندانها مىشود. روغن گوشت سفيد آن براى تقويت فهم، حافظه و توليد چربى كليه، رفع درد مثانه، تحليل باد و گاز، اخراج كرم روده، كرم كدو، كاهش درد كمر، بواسير و تحريك نيروى جنسى مفيد است.
در كتب طب سنتى حكماى مشرق زمين كه در امريكا منتشر شده است اشاره دارد كه در مناطق مختلف خاور آسيا نظريات مختلفى در مورد خواص نارگيل ذكر شده است. در چين پوست ريشۀ آن را قابض مىدانند و بندآورندۀ خون و براى معالجۀ خونريزى به كار مىبرند [استوارت]. در اندونزى ريشۀ آن را ضد تب و مدر مىدانند و براى معالجه و قطع ترشحات سوزاكى مهبل و مجارى ادرار يا بلنورهآ ١ و ناراحتىهاى كبد استعمال مىشود، چه در مواردى كه بيمار مبتلا به يرقان باشد و چه در مواردى كه مبتلا به يرقان نباشد و در جوشاندهاى مخلوط با چند ريشۀ ديگر براى معالجۀ برونشيت خورده مىشود [مىنات*و پتلو*]. در شبهجزيرۀ مالايا از لهشدۀ ريشۀ آن ضمادى براى معالجۀ بيمارىهاى آميزشى درست مىكنند [بركيل و هانيف**]. در اندونزى از دمكردۀ آن براى معالجۀ اسهال خونى استفاده مىشود و اگر پس از يك هفته مؤثر واقع نشد، داروى ديگرى مصرف مىنمايند [رورداوهين**]. در هند و چين از هستۀ آن به عنوان يك مادۀ غذايى استفاده مىكنند، و ضمنا در محلولهايى براى معالجۀ بيمارىهاى پوستى و در زخم باز و زخم بينى مصرف مىكنند [مىنات*]. در شبهجزيرۀ مالايا از برگ سنا و شير نارگيل جوان به عنوان مدر و براى دفع سنگ كليه استفاده مىشود [ريدلى].
شير آن ملين است و درعينحال ضد اسهال نيز مىباشد. گر شير با فشار از گوشت آن گرفته شود مسهل است، براى بيمارىهاى خروج خون از ريه، استفراغ خونى، تجمع مايع در بافتهاى بدن و تبهاى تاولى مفيد است و در سرتاسر مالايا به عنوان ضد سم استعمال مىشود [بركيل*]. در جاوه اينطور مشهور است كه شير نارگيل بارورى انسان را كاهش مىدهد به همين علت مردم از خوردن آن احتراز دارند [لسلو و هنشا*]. خاكستر پوست نارگيل با شراب براى معالجۀ مراحل مخصوصى از سيفيليس مؤثر است [استوارت]، زغال آن مادۀ جذبكنندۀ خوبى است. در جنگ جهانى اول از اين زغال براى جذب گاز از ماسكهاى گاز استفاده مىكردند و خيلى مورد توجه بود [بركيل*]. روغن خالصى كه از تقطير گوشت آن به دست مىآيد، براى معالجۀ بيمارىهاى دندان [پتلو*]و بيمارىهاى پوست [گررو*]بسيار مفيد است. در عين حال به عنوان ظرف براى مخلوط كردن ساير داروها كه مانند روغن ماليده مىشوند به كار مىرود ]M. P. E. SE. A[ .
[بركيل*]مىنويسد در مورد نارگيل خواص بىشمار ديگرى كه جنبۀ خرافات به خود گرفته بين مردم بومى مناطق نارگيلخيز گفته مىشود كه اساس صحيح علمى ندارد.
برچسب : نویسنده : فلاحتگر lish بازدید : 460 تاريخ : چهارشنبه 28 اسفند 1392 ساعت: 22:13
در كتب طب سنتى با نامهاى «موز» و «طلح» آمده است. انواع آن به فرانسوى Banane و به انگليسى Banana وPlantain گويند. ميوۀ گياهى است كه گياه آن را به فرانسوى Bananier و Bananier des sages و به انگليسى Banana plant نامند. گياه آن از خانوادۀ Musaceae ، نام علمى آن Musa sapientum L. و مترادف آن Musa paradisiaca L.مىباشد.
در برخى مدارك گياهشناسى هندى نام آن را Musa paradisiaca L. var sapientum Kuntze مىنويسند.
نوعى موز با درختچۀ كوتاه كه بيشتر در هند غربى كاشته مىشود و موزهاى آن ششبر و معطر است به انگليسىPlantain گفته مىشود و نام علمى آن Musa nana و يا M. cavendishii مىباشد.
گياه موز از گياهان چندسالۀ علفى بزرگ است كه شبيه درختچه مىباشد، ولى ساقههاى آن علفى است. برگهاى آن بزرگ به طول چند متر كه قسمت تحتانى آنها لولهشده و داخل يكديگر پيچيده و تشكيل يك نوع ساقۀ كلفت را مىدهند كه در حقيقت دنبالۀ تحتانى برگهاى به هم پيچيده است. پهنۀ برگها كه به عرض ۵٠ - ٣٠ سانتىمتر است سبز روشن و برگها بهطور گروهى در انتهاى تنۀ برگى گياه چتر مىزنند و گل آذين گياه از بين برگها ظاهر مىشود و ميوۀ آن به شكل خوشۀ فشرده متشكل از دهها موز درمىآيد.
ترتيب باردهى آن به اين نحو است كه پس از هر باردهى برگها و ساقه از بين مىروند و از قسمت زيرزمينى گياه يك ساقۀ ديگرى متشكل از برگها خارج مىشود كه آن هم پس از ميوه دادن به نوبۀ خود از بين رفته جاى خود را به ساقۀ ديگرى مىدهد.
بين انواع موزهاى خوراكى سه نوع آن مورد توجه است يكى Bananier des sages يا Musa sapientum كه به انگليسىSweet plantain گفته مىشود. ميوۀ آن كوچك است و خيلى معطر و بسيار لذيذ و شيرين و دومى Bananier de paradis يا (موز بهشت) كه نام علمى آن Musa paradisiaca مىباشد و ميوۀ آن آردى است و معمولا پس از پختن خورده مىشود و در آخر (موز چين) Musa sinensis است كه در اغلب مناطق عالم به عنوان موز مرغوب كاشته مىشود و معطر و شيرين و خيلى علاقهمند دارد.
تكثير موز از طريق پاجوشهايى است كه از ريشۀ آن مىزند و همينكه اين پاجوشها به ارتفاع ٨٠ سانتىمتر رسيدند آن را جدا كرده و از فاصلۀ ٣ - ٢ متر دورتر از بوتۀ مادر مىكارند. موز بومى مناطق حاره خاور دور است و در جنوب ايران نيز ارقامى از آن كاشته مىشود. ميوۀ موز ميوهاى است استوانهاى، دراز، قوسى و بسته به نوع موز به قطر ١٢ - ٣ سانتىمتر و به طول ٣٠ - ۵ سانتىمتر.
رنگ پوست ميوه معمولا سبز مايل به زرد و زرد كه پس از رسيدن و مدتى ماندن كمى قهوهاى مىشود. در قسمت داخلى پوست، گوشت سفيد شيرين و در بعضى ارقام بسيار معطر و لذيذ واقع است. در ميوۀ موز معمولا دانه رشد ننموده و وجود ندارد. از نظر نسبت پوست و گوشت ميوه معمولا در حدود ۴٠ درصد از موز را پوست و ۶٠ درصد را گوشت تشكيل مىدهد.
از نظر تركيبات شيميايى طبق تحقيقاتى كه مؤسسۀ ملى قلب به عمل آورده در موز دو مادۀ عاملى شيميايى بسيار مقتدر به نام سروتونين ١ (كه عضلات نرم رودهها را تحريك مىكند) و نوراپينفرين ١ (كه براى معالجۀ برخى انواع بيمارىهاى قلبى به كار مىرود) وجود دارد.
در پوست ميوۀ موز در حدود ٧ / ١۴ درصد مواد خشك و ۶ / ١ درصد قند انورتى ٢ يافت مىشود.
توضيح: قند انورتى يا قند انترورتى به قند غير قابل تبلور گويند كه در اثر انورتين ٣ ايجاد مىشود. .
در يك گزارش فنى ساختمان شيميايى گوشت موز از نظر مواد مختلف در هر يك صد گرم گوشت موز، چنين آمده است:
آب ٧۴ درصد، قند ۵ / ٨ درصد، سلولز ٢ / ۴ درصد، قند غير قابل تبلور ۴ / ۶ درصد، نشاسته ٣ / ٣ درصد، مواد چرب ٣ / ٠ درصد، اسيدهاى آلى و تانن ٢ / ۴ درصد، پكتين ٢ / ٠ درصد، مواد ازته ۶ / ٠ درصد و مواد معدنى ١ / ١ درصد.
از نظر مواد معدنى و ويتامينها و ساير مواد در هريك صد گرم گوشت موز خام مواد زير موجود است:
آب ٧۴ گرم، قند و ساير هيدراتهاى كربن فوقا گفته شده است، كلسيم ٨ ميلىگرم، فسفر ٢۶ ميلىگرم، آهن ٧ / ٠ ميلىگرم، سديم ١ ميلىگرم، پتاسيم ٣٧٠ ميلىگرم، ويتامين A ١٩٠ واحد بينالمللى، تيامين ٠۵ / ٠ ميلىگرم، رايبوفلاوين ٠۶ / ٠ ميلىگرم، تيامين ٧ / ٠ ميلىگرم و ويتامين C 10 ميلىگرم.
در طب سنتى هند: موز نارس قابض است. علاوه بر دو مادۀ عاملۀ مهم به نامهاى سروتونين و نوراپينفرين كه فوقا ذكر شد در موز مادۀ دوپامين ۴ و يك كاتچولامين ۵ نامشخص وجود دارد. غلظت و مقدار اين مواد در پوست و گوشت موز متفاوت است و خواص درمانى موز در معالجۀ يبوست و زخمهاى پپتيك و يا پپتيك اولسر ۶ و ساير موارد مديون اين مواد عامل موجود در آن مىباشد.
موز ملين معتدلى است، براى اسهال ساده و اسهال خونى مفيد است و شفاى زخمهاى رودهاى را تسريع مىنمايد. گرد موز در معالجۀ اسپرو (بيمارى مزمنى كه با زخم دهان، سوء هاضمه، اسهال، مدفوع چرب، كاهش وزن و كمخونى مشخص مىشود) و براى رفع بىنظمى و اختلال در رودهها مفيد است.
ميوۀ نارس و گلهاى پختۀ موز براى بيمارى قند نافع است. شيرۀ گلهاى موز براى اسهال خونى استفاده مىشود و ساقه و ريشۀ آن براى رفع اختلالات خونى مفيد است.
خاكستر ريشه و خاكستر تمام گياه خاصيت كرمكشى دارد. از ميوۀ نارس آن همراه با داروهاى ديگرى براى معالجۀ ديابت مليتوس ١ استفاده مىشود.
در خاور دور: در چين بيشتر ريشه و شيرۀ گياه و ميوه و گل آن مصرف درمانى دارد. براى تهيۀ شيرۀ گياه تنۀ موز را سوراخ كرده و يك خيزران سوراخدار در داخل آن مىگذارند و شيره از طريق آن خارج مىشود. ريشۀ لهشدۀ موز را روى انواع زخمهاى بد و انواع كفگيرك (كاربونكل ١ ) و انواع ورمها و تومورها و براى رفع سردردهاى با تب و آفتابزدگى مىگذارند. شيرهاى كه از لهشدۀ ريشۀ موز به دست مىآيد براى معالجۀ يرقان و كاهش و تسكين تشنگى و براى معالجۀ سرخك و درد دندان و تبهاى مسرى مىخورند [رينولد و فانگ*]. و شيرهاى كه از تنۀ گياه گرفته مىشود نيز براى معالجۀ سردرد توأم با تب مفيد است و به علاوه براى تقويت مو مصرف مىشود و قىآور است.
گرد برگهاى خشك موز مخلوط با روغن كنجد يا شيرۀ زنجبيل تازه براى تحليل و رساندن ورم و دمل نافع است. اگر در مراحل اوليه پيشرفت روى جوش و كورك و دمل گذارده شود، قبل از اينكه گسترش يابد تحليل رفته و خوب مىشود.
ميوۀ موز را با بخار خشك كرده كوبيده و گرد آن را به عنوان تونيك مصرف مىنمايند. مقدار كمى از گرد گلهاى آن را با كمى نمك و آب مخلوط كرده به عنوان داروهاى آرامبخش قلبى و براى رفع دردهاى توأم با درجۀ حرارت بدن مىخورند [رينولد و فانگ*]. در هند و چين از جوانههاى انتهايى شاخهها به مادرهاى شيرده مىدهند كه ترشح شير آنها افزايش يابد. موز براى رفع ناراحتىهاى معده اسهالهاى مزمن مفيد است [پتلو*]. در اندونزى از جوشاندۀ ميوه براى قطع خونريزى استفاده مىشود و از جوشاندۀ ريشۀ آن نيز همين استفاده مىشود [هين]. در افريقا از جوشاندۀ ريشه و پوست گياه به صورت حمام گرم براى معالجۀ سرطان معده استفاده مىشود.
در برزيل از برگهاى جوان موز براى معالجۀ سرطان بينى و تومورها استفاده مىشود به اين ترتيب كه برگهاى جوان را با روغن بادام مىجوشانند و گرم مىمالند.
ميوۀ موز براى معالجۀ زخمهاى سرطانى مفيد است [والنزوئلا].
موز از نظر طبيعت طبق رأى حكماى طب سنتى در گرمى و سردى معتدل و ضمنا تر است. از نظر خواص معتقدند كه بطئى الهضم است و خون غليظ ايجاد مىكند و فربهكننده مىباشد. سينه را نرم مىكند. اگر گوشت موز را با سركه و آب ليمو مخلوط كنند و در مواضع كچلى و جرب و خارش به موضع بمالند مفيد است. گوشت موز براى سرفههاى خشك و خشونت حلق و مرطوب كردن معده و تحريك نيروى جنسى در گرممزاجها نافع است. ضماد برگ آن براى تحليل ورم و جراحتها و سوختگى آتش نافع مىباشد. موز نفاخ است و اسراف در خوردن آن توليد باد و گاز و خون غليظ بلغمى كرده و موجب ضعف هاضمه مىشود، خصوصا در سردمزاجها و اشخاصى كه داراى مزاج مرطوب هستند، بويژه اگر روى آن آب خورده شود. براى رفع اينگونه عوارض آن بايد پس از موز نمك خورد و در مزاجهاى سرد پس از موز مرباى زنجبيل و عسل و شكر خورده شود و در مزاجهاى گرم اگر چنين عوارضى رخ دهد، سكنجبين بخورند. خوردن موز در موقع ناشتا مضر است. بهطور كلى موز براى اشخاص گرممزاج و يبس و در مناطق گرم خشك مفيد است و مقوى و فرحآور و در اشخاص سردمزاج و ضعيف و مناطق مرطوب مضر است و ايجاد عوارض نامساعدى مىكند.
ريشۀ موز گرم و خشك است و خوردن آن كرم شكم را دفع مىكند. خاكستر پوست موز و خاكستر پوست گياه از طريق پاشيدن روى زخم براى قطع خونريزى و التيام زخم مفيدست.
نظر دانشمندان هندى اين است كه در موز بهطور مسلم يك عامل شفابخش نيرومندى وجود دارد كه براى شفاى سلولهاى فرسوده اولسرها ١ و همچنين جلوگيرى از گاستريت ٢ و التهاب معده بسيار مفيد است. اين نظر اكنون مورد تأييد اغلب محافل علمى غذادرمانى بينالمللى قرار دارد.
تعدادى از محققان مشهور و نامدار هندوستان و بريتانيا سالها از عمر خود را براى پژوهش دربارۀ آثار بيولوژيكى موز روى آستر معدۀ حيوانات صرف كردهاند و از اين تحقيقات دامنهدار نتيجه گرفتهاند كه عامل مؤثر شيميايى موجود در موز شبيه داروى شيميايى تجارتى معروف ضد اولسر به نام كاربنوكسولون ٣ اثر مىكند. با اين تفاوت كه آثار جانبى بد و ناخواستۀ كاربنوكسولون را ندارد و كاملا بىضرر است.
تحقيقات علمى متعدد ديگرى در چندين مركز پزشكى هند نشان مىدهد كه گرد موز نارس در ٧٠ درصد بيماران، زخمهاى اثنىعشر را التيام بخشيده است، در حالى كه در اين آزمونها كه با روش آزمونهاى كور دو جانبه ۴ معروف است، روشن شده كه پلاسبو ١ كه تركيب بىاثرى نظير لاكتوز مىباشد فقط ١۶ درصد اثر داشته است.
(آزمونهاى كور دو جانبه روش تحقيقاتى است كه بخصوص در پزشكى براى افزايش دقت آزمون به كار مىرود، در اين آزمونها از گروهى بيمار كه تحت مطالعه قرار مىگيرند به عدهاى داروى حقيقى مورد آزمايش داده مىشود و به عدهاى ديگر از گروه، پلاسبو يعنى داروى بىاثرى كه از نظر شكل ظاهر و حتى مزه كاملا شبيه داروى حقيقى مىباشد مىدهند. البته نه بيمار و نه پزشك هيچيك نمىدانند كه به كدام بيمار داروى حقيقى داده شده و به كدام بيمار پلاسبو و فقط محقق آمارشناس مىداند كه چطور عمل شده و اسامى بيمارانى را كه داروى حقيقى خوردهاند يادداشت نموده است. اين روش براى اين است كه آثار روانى مصرف دارو نيز دقيقا مورد نظر قرار گرفته باشد.)
اولين بارى كه موز به عنوان ميوۀ شفادهندۀ اولسر در مطبوعات پزشكى عنوان شد، در سالهاى ١٩٣٠ بوده است. ابتدا دانشمندان و محققان فكر مىكردند كه موز ترشى شديد عصير معده را خنثى مىكند و حتى تصور مىكردند كه موز رسيده تحريكات معدى را آرام مىكند.
در تحقيقاتى كه در انگلستان روى تغذيه موشها به عمل آمده به اين ترتيب كه يك هفته به موشهاى آزمايشگاهى خردههاى موز خورانده شده و پس از آن چند داروى اولسرزا به آنها تزريق گرديده است، مشاهده كردهاند كه در عدۀ معدودى از آنها اولسر معده ايجاد گرديده است. محققان در همان آزمايش از موز رسيدۀ نارس مادۀ شيميايى جدا كردند كه ترشح اسيد معده را سركوب مىكند و قاعدتا مانع ايجاد اولسر در جانوران مىشود. اخيرا در پژوهشهاى جديد كه گروهى از محققان هندى و انگليسى به منظور بررسى چگونگى و مكانيسم عمل موز در مقابله با اولسر به عمل آوردهاند، نظريات جديدى دربارۀ اينكه چرا جانوران پستاندار كه از موز تغذيه مىكنند ٣ / ١ كمتر دچار اولسر مىشوند و اولسر آنها نيز چندان سخت و جدى نيست، به دست آمده است. در اين تحقيقات دريافتهاند كه موز عينا شبيه داروهاى معروف و مؤثر شيميايى تجارتى اثر مىكند، البته بدون اينكه عوارض جانبى مضرّ آنها را داشته باشد. اين تحقيقها را پرفسور سانيال ٢ ، استاد دانشكدۀ علوم پزشكى دانشگاه هند و بنارس، در هند به همراهى گروهى از محققان انگليسى به سرپرستى دكتر رالفبست ١ عضو هيئت علمى داروسازى دانشگاه آستون در بيرمنگهام، به عمل آوردهاند.
معمولا براى تهيه و توليد يك داروى ضد اولسر شيميايى تجارتى احتمالا اولين توجه اين است كه مادۀ شيميايى توليد شود كه عوامل آسيبزاى استر جدار معده نظير اسيد يا پپسين ٢ و يا يك آنزيم هاضمه را سركوب و يا از بين ببرد. و اين همان كارى است كه داروهاى شيميايى معمولى تجارتى ضد اولسر از جمله آنتىاسيدها ٣ و سايمتيدين ۴ (تاكامت) و. . . مىكنند. فقط يك داروى شيميايى تجارتى است كه عمل متفاوتى در معده انجام مىدهد و آن به نام كاربنوكسولون ۵ مىباشد كه چون آن هم فشار خون را بالا مىبرد بندرت تجويز مىشود، ولى بههرحال اثر كاربنوكسولون تقليدى از كار طبيعت است، زيرا به جاى اينكه به عوامل آسيبزاى آستر معده نظير اسيد معده و پپسين و. . . حمله كند، كارش اين است كه يك لايۀ مقاوم بهترى براى مقابله با اين عوامل ايجاد مىكند. و اين كار عجيبى است كه موز مىكند. موز سلولهاى سطحى آستر معده را تقويت و مقاوم مىكند و موجب مىشود كه يك سد مقاومى در برابر نفوذ عصيرهاى زيانآور و آسيبرسان ايجاد گردد. در تحقيقاتى كه كارشناسان انگليسى انجام دادهاند، مشخص شده است كه مخاط معدۀ موشهاى آزمايشگاهى كه از گرد موز تغذيه شدهاند، به ميزان مشهودى ضخيمتر و مقاومتر از ساير موشها كه از موز تغذيه نمىكنند مىباشد. براى آزمايش به تعدادى از موشهاى آزمايشگاهى در دورۀ آزمايش گرد موز و به عدهاى ديگر آسپيرين و به عدهاى نيز ساير داروهاى شيميايى نظير سايمتيدين دادند كه ببينند چه بر سر اين سد مقاوم مخاط معده خواهد آمد، مشاهده شد در موشهايى كه از گرد موز تغذيه شده بودند مخاط معده ضخيمتر و مقاومتر شده است و در موشهايى كه آسپيرين داده شده بود مخاط خيلى ضعيف شده و در مورد موشهايى كه ساير داروها نظير سايمتيدين داده شده بود مخاط معده حتى بيشتر از آسپيرين ضعيف و بىمقاومت شده است ولى به موشهايى كه به آنها در آن واحد گرد موز و آسپيرين باهم داده شده بود، گرد موز تا حدودى مانع اثر فرسايشى شديد و مضرّ آسپيرين روى مخاط معده شده و مخاط معده بازهم در حدود ٢٠ درصد ضخيمتر شده بود.
با توجه به تحقيقات فوق، محققان معتقدند كه موز تكثير طبيعى و متعادل سلولهاى آستر معده را تحريك مىكند و در عين حال سبب مىشود كه يك لايۀ مخاطى محافظ ايجاد شود كه آستر جدار معده را پوشانيده و مانع آن مىشود كه اسيد كلريدريك و پپسين معده آثار سويى روى آن داشته باشند و دانشمندان انگليسى نظر كارشناسان و محققان هند و ساير كارشناسان و همچنين نظر شايع بين مردم غير فنى در مورد نقش موز به عنوان عامل ضد اولسر را حد اقل در مورد اولسر معده تأييد مىنمايند.
دانشمندان هندى اخيرا كشف كردهاند در آزمايشى همين كه الياف گياهى موجود در موز نارس به موشهاى آزمايشگاهى خورانده شد و به موازات آن مقدار زيادى مواد داراى كلسترول به غذاى آنها اضافه شد مشاهده گرديد كه وجود موز نارس در خوراك جانوران مانع افزايش جزء زيانآور كلسترول خون ) LDL( در جانور گرديده است، ولى الياف موجود در موز رسيده اين اثر را نداشته است. در اين آزمايش به موشهايى كه فقط كلسترول بدون گرد موز داده شده بود، جزء مضرّ كلسترول خون آنها ) LDL( افزايش يافته و به ١٢۶ ميلىگرم در هر صد گرم رسيده بود ولى وقتى به غذاى آنها علاوه بر مواد پركلسترول، گرد موز نارس اضافه شد، كلسترول مضرّ خون آنها به ۴۴ ميلىگرم در صد گرم كاهش يافت يعنى تقريبا به ثلث تقليل پيدا كرد. و به علاوه گرد موز جزء مفيد كلسترول خون يعنى HDL را در حدود 30 درصد افزايش داده بود. محققان اين خاصيت را مديون وجود مقدار زيادى الياف گياهى همىسلولوز ١ در موز نارس مىدانند. بهنظر مىرسد كه موزهاى معمولى نيز به علت داشتن مقدار زيادى پكتين، كلسترول خون را كاهش مىدهند زيرا مقدار پكتين موجود در موز از سيب هم بيشتر است و دليل مقايسه با سيب اين است كه سيب از نظر كاهش كلسترول مورد تأييد قاطبۀ محققان دانش غذادرمانى است.
-سعى شود هميشه از موزهاى سبز نارس استفاده شود. موزهاى سبز نارس از نظر ضد اولسر بودن نيرومندترين مادۀ غذايى مىباشند. و معمولا هرچه موز بزرگتر و درشتتر باشد آثار درمانى آن بيشتر است. محققان و دانشمندان معتقدند كه در موزهاى رسيده مواد شيميايى فعال درمانى كمتر است. روش مصرف موز نارس در جنوب امريكا و هند و افريقا اين است كه موز نارس را مىپزند يا كباب مىكنند و مثل سيبزمينى مىخورند.
-مؤثرترين نوع موز از نظر ضد اولسر بودن گردى است كه از موز نارس خشك تهيه شده باشد.
-تمام انواع موز از نظر خواص درمانى كموبيش مشابه هستند.
-به نظر مىرسد كه موز سبز نارس داراى بهترين نوع الياف گياهى مفيد براى قلب نيز مىباشد.
تناقض: در برخى مطالعات كه در جانوران شده تصادفا موز هيچ فعاليت ضد اولسرى نشان نداده است. دكتر سانيال اين تناقض را مربوط به شرايط اقليمى محل رويش و فيزيولوژى گياه موز در آن اقليم مىداند كه در پايههاى مختلف گياهان كم و بيش متفاوت است و ارتباطى با عوامل شفابخش بنيادى موجود در موز ندارد.
برچسب : نویسنده : فلاحتگر lish بازدید : 489 تاريخ : چهارشنبه 28 اسفند 1392 ساعت: 12:7
ميوۀ گونۀ ديگرى از ليمو ترش است، به انگليسى Lime و درخت آن را Lime tree گويند. درختى است از خانوادۀ نارنجRutaceae ، نام علمى آن Citrus aurantifolia) Christm. (Swingle و مترادف آن C. medica var acida Hook.مىباشد.
درختچۀ كوچكى است با خارهاى كوتاه و تيز. برگها بيضى دراز به طول ٧ - ۵ سانتىمتر با دمبرگ كوتاه. گلهاى آن سفيد و روى محور بهطور گروهى ديده مىشود.
ميوۀ آن كروى از ۶ - ٣ سانتىمتر قطر آن است. اين درخت كوچك در جنوب ايران در ميناب كاشته مىشود و به آن ليمو ترش شيشه و ليمو عمانى گويند. در هندوستان در درههاى گرم هيماليا به صورت وحشى ديده مىشود و در مناطق جلگهاى نيز كاشته مىشود.
از نظر تركيبات شيميايى در آب ليمو عمانى سيتريك اسيد وجود دارد.
اسانس روغنى آن شامل سيترال، ليمونن، لينالول، ليناليل استات، ترپينهئول و سيمن ١ است. در برگهاى آن كومارين، ايزوپيم پىنلين، برگاپتن و سيتروپتن و در پوست درخت گزانتىلتين ٢ يافت مىشود. از برگ و سرشاخههاى آن نيز اسانس پتىگرين گرفته مىشود.
در هريك صد گرم ليمو عمانى خام بدون پوست مواد زير وجود دارد:
آب ٨٩ گرم، پروتئين ٧ / ٠ گرم، هيدراتهاى كربن ٩ گرم، خاكستر ٣ / ٠ گرم، كلسيم ٣٣ ميلىگرم، فسفر ١٨ ميلىگرم، آهن ۶ / ٠ ميلىگرم، سديم ٢ ميلىگرم، پتاسيم ١٠٢ ميلىگرم، ويتامين A ١٠ واحد بينالمللى، تيامين ٠٣ / ٠ ميلىگرم، رايبوفلاوين ٠٢ / ٠ ميلىگرم، نياسين ٢ / ٠ ميلىگرم، ويتامين C 37 ميلىگرم.
ميوۀ ليمو عمانى خيلى ترش است و خنككننده، اشتهاآور، ضدعفونىكننده، مقوى معده، مؤثر براى رفع عوارض كمى ويتامين C و قطع قىهاى صفراوى است.
در شبهجزيرۀ مالايا برگهاى ليمو عمانى را له كرده روى پيشانى مىاندازند براى رفع سردرد مفيد است [بركيل و هانيف**]. و جوشاندۀ ريشههاى آن را براى قطع اسهال خونى مىخورند [ريدلى]. آب ليمو عمانى مخلوط با لهشدۀ گياه «آمله» به عنوان داروى مؤثرى براى رفع سوزاك مصرف مىشود. [بركيل*].
عصارۀ برگهاى درخت ليمو عمانى مخلوط با عصارۀ برگهاى فوفل را براى معالجۀ دلدرد و شكمدرد مىخورند [بركيل و هانيف**]. در اندونزى آب ليمو عمانى در مصرف داخلى و خارجى براى معالجۀ سرفه و سرماخوردگى به كار مىرود.
برچسب : نویسنده : فلاحتگر lish بازدید : 479 تاريخ : چهارشنبه 28 اسفند 1392 ساعت: 8:6
گونۀ ديگرى از ليمو مىباشد كه به فرانسوى Citron doux و به انگليسى Lemon و Sweet lime گفته مىشود. ميوۀ درختى است كه درخت آن را به فرانسوى Limonier نامند. درخت آن از خانوادۀ نارنج Rutaceae و نام علمى آنCitrus limettioides Tanaka و مترادفهاى آن C. limonum var dulcis Moris ، C. lumia Risso et Poit. و C. medica var limetta W. & A. و C. limetta Risso از طرف گياهشناسان مختلف نامگذارى شده است.
ليمو شيرين داراى پوست نازك صاف زرد كمرنگ روشن و به اصطلاح ليمويى و طعم آن شيرين است. اين درخت در جنوب ايران كاشته مىشود. در هندوستان نيز كاشته مىشود.
از نظر تركيبات شيميايى در پوست آن اسانسى شامل پىنن ١ ، ليمونن، لينالول، ليناليلاستات ٢ و. . . و به علاوه يك مادۀ تلخ است ]G. I. M. P[ .
در برگهاى تازۀ آن نيز در حدود ١٨ / ٠ درصد اسانس روغنى وجود دارد كه عمدتا از ۵ / ٢۶ درصد دى-ليمونن و دى-ال-ليمونن، ۴ / ١۶ درصد لينالول، ٢۴ / ٩ درصد ژرانيول و سرانجام ٣٨ / ١٩ درصد ليناليلاستات تشكيل شده است.
ميوۀ ليمو شيرين در مورد تبهاى عفونى و يرقان مفيد است و خنككننده مىباشد و به علت اينكه شيرين است مضراتى كه ليموترش براى اعصاب داشت ندارد.
پوست ليمو شيرين و همچنين ليموترش به صورت ماليدن به پوست براى معالجۀ اكزما و جوش مفيد است. و جوشاندۀ پوست آنها نيز براى تسكين سرفه و رفع سوءهاضمه نافع مىباشد.
از نظر طبيعت طبق نظر حكماى طب سنتى سرد و خشك است و خواص آن اغلب مشابه ليموترش است به علاوه كه ترشى ندارد و براى اعصاب مضر نيست.
برچسب : نویسنده : فلاحتگر lish بازدید : 450 تاريخ : سه شنبه 27 اسفند 1392 ساعت: 22:5
در كتب طب سنتى با نام ليمو ترش آمده است. به فرانسوى Citron و به انگليسى Lemon و Galgal و Hill lemonsناميده مىشود. ميوۀ درختى است كه درخت آن را به فرانسوى Citronnier يا Limonier و به انگليسى Lemon گويند. گياهى است از خانوادۀ نارنج Rutaceae ، نام علمى آن Citrus limon) L. (Burm. f. و مترادفهاى آن Citrus medica var limonum L. و C. pseudolimon tanaka از طرف گياهشناسان مختلف نامگذارى شده است.
ليمو ترش درخت كوچكى است به ارتفاع ۵ - ۴ متر، داراى شاخههاى منشعب و زاويهدار و گاهى داراى تيغهاى تيز و برگهاى آن به رنگ سبز مايل به سرخى كامل كمى دندانهدار با دمبرگهاى بالدار ولى بالهاى آن نامحسوس كه تقريبا از بين رفته و كوچك شده است. گل سر آن سفيد كه كمى رنگ بنفش در آن دارد. گوشت داخل ميوه سفيد مايل به زرد و ضخيم است. پوست ميوه نازك داراى غدههاى زيادى است كه پر از يك اسانس با بوى نافذى مىباشد. دانههاى آن داخل ميوه، زردرنگ و تلخ، قاچهاى ميوه كه از ١١ - ۶ عدد مىباشد پر از شيرۀ ترش خيلى اسيدى است.
ليمو ترش در اروپا و آسيا در مناطق گرم كاشته مىشود، ولى بيشتر ليمو ترش دنيا در حال حاضر از منطقۀ سيسيل ايتاليا و كالابر به دست مىآيد. در ايران ارقام مختلف آن كاشته مىشود. نوعى كه در شمال كاشته مىشود «تغان» ناميده مىشود. در جنوب ايران به مقدار وسيعى كاشته مىشود.
تكثير ليموترش از طريق پيوند شكمى روى پايۀ نارنج است و يا روى پايۀ ليموترش كه از كاشت دانه به دست آمده باشد. از ليمو ترش فرآوردههاى مختلفى در بازار عرضه مىشود از جمله آب ليمو، سيترات دوشو ١ ، سيتريك اسيد و اسانس ليموترش مىباشد.
از نظر تركيبات شيميايى، در اسانس روغنى پوست آن دىليمونن، دى-آلفا-پينن ٢ ، كامفن ٣ ، لينالول و. . . يافت مىشود. در آب ليموترش يك عامل مؤثر ضد پنومونى ۴ وجود دارد. آب ليمو تازه خاصيت باكترىكشى دارد. در پوست ليموترش يك مادۀ تلخ و اسانس روغنى و هسپريدين يافت مىشود. ]G. I. M. P[ .
در گزارش ديگرى آمده است كه در پوست ليموترش كه در تايوان روييده و مورد تجزيه قرار گرفته است، يك گلوكوزيد مشخص شده است ]S. G. I. M. P[ .
در هريك صد گرم گوشت آبدار ليموترش پوستكندۀ خام مواد زير موجود است:
آب ٩٠ گرم، پروتئين ١ / ١ گرم، هيدراتهاى كربن ٨ گرم، خاكستر ٣ / ٠ گرم، كلسيم ٢۶ ميلىگرم، فسفر ١۶ ميلىگرم، آهن ۶ / ٠ ميلىگرم، سديم ٢ ميلىگرم، پتاسيم ١٣٨ ميلىگرم، ويتامين A ٢٠ واحد بينالمللى، تيامين ٠۴ / ٠ ميلىگرم، رايبوفلاوين ٠٢ / ٠ ميلىگرم، نياسين ١ / ٠ ميلىگرم، و ويتامين C 53 ميلىگرم.
براى تهيۀ آب ليمو تازه، خوب و سالم لازم است كه اولا پوست آن كاملا گرفته شود تا در موقع فشار براى آب گرفتن از اسانس پوست داخل آب ليمو نشود، زيرا در اين صورت موجب تسريع در فاسد شدن و خراب شدن آب ليمو مىشود. ثانيا در مواردى كه با دستگاههاى با فشار زياد آب ليمو گرفته مىشود بايد دانههاى آن نيز قبلا خارج شده باشد و يا فشار به قدرى زياد باشد كه دانهها له نشود زيرا در صورت له شدن دانهها آب ليمو تلخ مىشود، البته اگر پوست نيز با گوشت داخل ليمو له شود تلخى وارد آب ليمو مىشود. به همين دليل چون معمولا براى گرفتن آب ليمو پوست را نمىگيرند و با داخل شدن اسانس پوست، آب ليمو سريع الفساد مىشود، لازم است كه براى نگهدارى، آب ليمو را استريليزه نمود، زيرا آب ليمو تازه داراى مخمرهاى اكسيدكننده است و كمى از اسانس پوست نيز كه داخل آن شود موجب مىشود كه آب ليمو زود فاسد شود. براى عقيم كردن آب ليمو نبايد از حرارت استفاده شود زيرا ويتامين C آن به مقدار زياد بلكه تمام آن در اثر حرارت زياد از بين مىرود و بهتر است از طريق وارد كردن گاز هيدروژن با فشار استفاده شود كه در كارخانهها معمولا مورد عمل است.
آب ليمو در مقابل نور آفتاب در دوران نگهدارى مقدار زيادى از ويتامين C خود را از دست مىدهد لذا بايد در محل تاريك و در شيشههاى تيره و سياه نگهدارى شود.
در هند و چين از آب ليمو ترش به عنوان ضد سم در موارد مسموميتهاى حاصل از خوردن گياهان سمّى خانوادۀEuphorbiaceae استفاده مىشود. پوست درخت تلخ است و تونيك و مقوى معده مىباشد و مصرف آن بهتر است در حالت تازگى باشد [پتلو*].
در چين از اسانس روغنى ليمو ترش به عنوان آنتىبيوتيك براى معالجۀ تيفوس ١ ، مننژيت ٢ و ساير باكتريا باسيلى ٣ استفاده مىشود ولى در مصرف آن نبايد اسراف شود زيرا ايجاد فراموشى و نافهمى مىكند [پتلو*]. از آب ليمو ترش به صورت غرغره براى كاهش ورم و التهابهاى چركين حلق و گلو استفاده مىشود و به علاوه به صورت محلول شستوشو براى تميز كردن زخم به كار مىرود. جوشاندۀ برگهاى آن براى تسكين درد و ورم در استعمال خارجى مصرف مىشود. بهطور كلى مسكّن و آرامبخش و ضد تشنج مىباشد.
در هندوستان از پوست ليمو ترش رسيده براى تقويت معده و به عنوان بادشكن استفاده مىشود. آب ليمو ترش رسيده و تازه براى معالجۀ بيمارىهاى ناشى از كمى ويتامين C و به عنوان خنككننده و مدر مصرف مىشود و براى روماتيسم و اسهالهاى ساده و اسهال خونى نافع مىباشد. در موارد روماتيسم مفصلى حاد ١۵٠ - ١٢٠ گرم آب ليموترش را با شربت قند مخلوط كرده و در عرض روز مرتبا بتدريج ميل مىكنند.
آب ليموترش تازه كه از ميوه با فشار گرفته شده باشد به عنوان ضدعفونىكننده، مدرّ، معرّق، و قابض مورد توجه است و لذا غرغرۀ آن براى رفع التهاب گلو و تسكين درد آن در موارد سرماخوردگى مفيد و مؤثر است. ماليدن آن به پوست در موارد آفتابسوختگى نافع است، سكسكه را كاهش مىدهد. در هندوستان از ليموترش به عنوان يك نوشابۀ صبحگاهى استفاده مىشود، به اين ترتيب كه دو قاشق عصارۀ ليموترش تازه را با دو قاشق عسل و ٣٠ گرم آب مخلوط مىنمايند، نوشابۀ مفرّح و مفيدى مىشود.
ليموترش طبق نظر حكماى طب سنتى از نظر طبيعت سرد و تر است و عدهاى آن را سرد و خشك مىدانند و معتقدند كه براى ورمهاى گرم حلق، خفقان سوداوى، غليان خون، صفرا، التهاب معده، قى صفراوى، رفع آشفتگى و دلبههمخوردگى مفيد است. براى عصب و براى سرفه مضر است و براى اشخاص سردمزاج نيز مضر مىباشد.
اسراف در خوردن آن در موقع خالى بودن معده، رودهها را ضعيف مىكند و موجب بروز دلپيچه مىشود كه در اين قبيل موارد بايد شكر و عسل خورد. اگر ليمو را ببرند و طرف بريدۀ آن را روى پيشانى گذارند سردرد گرم را تسكين مىدهد. آب ليموترش براى خراش و زخم مفيد است، پوست صورت را درخشان مىكند. براى بيمارىهاى صفراوى از بهترين داروهاست. تخم ليموترش گرم و خشك است و داراى خاصيت ضد سم مىباشد. معمولا تخم پوست گرفتۀ ليموترش مصرف مىشود و ٨ - ۴ گرم آن را با آب گرم مىخورند.
انواع ليموترش شامل ليمو ترش معمولى و ليمو عمانى از روزگاران پيشين هميشه از نظر قابليت پيشگيرى بيمارى اسكوروى ١ كه ناشى از كمبود ويتامين C مىباشد، شهرت جهانى داشته است و در مسافرتهاى دريايى كه مدتى كاركنان كشتىها دسترسى به ميوهها و سبزىهاى تازه نداشتند، جان آنها را نجات مىداده است. اگر هر روز كمى بيشتر از يك قاشق سوپخورى عصارۀ ليمو ترش تازه فشرده خورده شود، به علت ويتامين C محتوى آن از ابتلاى به بيمارى اسكوروى جلوگيرى مىشود. اسكوروى يك بيمارى وحشتناك و بالقوه كشنده ناشى از كمبود ويتامين C مىباشد. در اين بيمارى عضلات ضعيف و فرسوده مىشود، التيامپذيرى زخمها مختل، انواع و اشكال كوفتگى در پوست بدن ظاهر مىگردد، لثهها فرسوده شده و خونريزى مىكند و سرانجام عوارض بد ديگر عارض بيمار مىشود. طى سالها طبق قانون تمام كشتىهاى انگليسى مؤظف بودند كه براى مصرف هريك از كاركنان كشتىها كه بيش از ده روز در سفر درياى بودند روزانه ٣٠ گرم آب ليمو ترش در كشتى تأمين نمايند. به اين دليل است كه به انگليسىها لقب لايميس ٢ دادهاند (ليمو ترشى) .
عصارۀ ليموترش شايد به سبب داشتن مقدار قابل ملاحظهاى ويتامين C ، يك ضد اكسيدكنندۀ قوى است. طبق تحقيقات كارشناسان آلمانى كه در ١٩٨۶ گزارش شده است، پوست ليمو ترش نيز بدون اينكه ويتامين C داشته باشد فعاليت قابل ملاحظۀ ضد اكسيدكنندهها دارد. در مورد ضد اكسيدكنندهها عقيدۀ عموم دانشمندان اين است كه اثر عميقى روى سلامت سلولها دارند، از جمله در جلوگيرى از ظهور تغييرات سلولى در جهت سرطانى شدن و همچنين تأخير پيرى سلولها مؤثر مىباشد. پكتين موجود در الياف گياهى پولپ ليمو ترش نيز در كاهش كلسترول اثر زيادى دارد. در پژوهشى كه در مورد پيدا كردن انواع گياهان ضد انگل (كرمهاى گرد و نخى از طبقۀ نماتودها) به عمل آمده، نشان داده شده است كه عصارۀ ليمو ترش آثار قابل ملاحظهاى داشته است. روغن ليمو ترش نيز در كشتن قارچها مؤثر است.
برچسب : نویسنده : فلاحتگر lish بازدید : 452 تاريخ : سه شنبه 27 اسفند 1392 ساعت: 12:48
به فرانسوى و به انگليسى و هندى Litchi گفته مىشود و به انگليسى Lichee و Lichi نيز نوشته مىشود. ميوۀ آن بندرت وارد ايران مىشود و به فارسى «ليچى» گفته مىشود. از گياهان دارويى است. درختى است از خانوادۀ Sapindaceae ، نام علمى آن Litchi chinensis Sonn. و مترادف آن Nephelium litchi Cambess. مىباشد.
ميوۀ خشكشده قهوهاى رنگ آن در بازار تجارت با نام Litchinut معروف است.
درختى است مخصوص مناطق حاره، برگهاى آن پهن بيضى، از دو طرف باريك و نوكتيز و موجى است. گلهاى آن كوچك، ميوۀ آن قرمز در ابعاد يك سيب كه از آن نوشيدنى معطر و لذيذى درست مىكنند. ميوۀ آن مأكول است، تازه و خشك آن خورده مىشود. ميوۀ آن داراى پوست نازك شكننده است كه درون آن را گوشت شيرين شبيه ژله فراگرفته و يك دانه در درون آن قرار دارد.
اين درخت بومى چين است و در هندوستان نيز كاشته مىشود و ميوۀ آن در سطح وسيعى به اروپا، امريكا و آسيا صادر مىشود.
از نظر تركيبات شيميايى از دانۀ داخل ميوۀ ليچى مادۀ آلفامنتيل انسيكلو پروپيل گليسين ١ جدا شده است كه در صورت خوردن يا تزريق آن خاصيت كاهش قند خون نشان مىدهد و به علاوه در آن لوكوسيانيدين ٢ مشخص شده است. در پوست دانۀ آن مواد قندى و مواد ازتۀ آمينو اسيد وجود دارد.
ميوۀ تازۀ ليچى بسيار لذيذ است و ميوۀ خشك آن در اغلب بازارهاى دنيا بخصوص به مغرب زمين از چين وارد مىشود. قسمت گوشتى ميوه مغذى است و مقوى معده و كمك به هضم غذا مىباشد [روا*]، معمولا در موارد بزرگ شدن غدهها و تومورها تجويز مىشود [استوارت]. از ميوه و از برگ درخت نيز براى معالجۀ گزش جانوران سمّى مصرف مىشود [دراگندرف*]. دانۀ آن تشنگى را تسكين مىدهد، خنككننده، قابض و مسكّن درد است و براى معالجۀ آماس بيضه مفيد مىباشد [هاو].
در موارد اختلالات عصبى و دردهاى عصبى [استوارت]، فتق [لوئى*]و لومباگو [ايشىدويا]نيز تجويز مىشود. از گل و پوست درخت و ريشۀ آن جوشاندهاى براى غرغره درست مىكنند كه براى التيام زخم دهان و گلو مفيد است [استوارت]. دانۀ آن را كه در الكل خيسانده باشند در هند و چين براى رفع ناراحتىهاى رودهاى مىخورند [كروست و پتلو**]. از دمكردۀ دانه و ميوۀ آن براى تسكين سرفه استفاده مىكنند [اوكابه*].
برچسب : نویسنده : فلاحتگر lish بازدید : 506 تاريخ : سه شنبه 27 اسفند 1392 ساعت: 8:46
در كتب طب سنتى با نام «رازيانج» نام برده شده است. در ايران در مناطق مختلف «رازيانه» و «باديان سبز» گفته مىشود. به لغت رومى كهن «شمار» و به عربى «شمر» نامند. به فرانسوى Fenouil و Fenouil officinal و Aneth وAnis doux و به انگليسى Fennel مىگويند. گياهى است از خانوادۀ Umbelliferae ، نام علمى آن Foeniculum vulgare Mill. و مترادفهاى آن Foeniculum capillaceum Gilib. و F. officinale All. و Anethum foeniculum L.از طرف گياهشناسان مختلف نامگذارى شده است.
بين اسامى فوق نام F. vulgare مربوط به «رازيانه تلخ» است كه به فرانسوى Aneth و Fenouil amer گويند و برگهايش به عنوان ادويه با غذا نيز مصرف مىشود، و نام F. officinale مربوط به رازيانه شيرين است كه به فرانسوى Fenouil doux گويند.
توضيح: در اسناد گياهشناسى امريكايى نام علمى رازيانه F. vulgare Gaertn.
آمده است ولى ساير گياهشناسان ايرانى و هندى و. . . نام F. vulgare Mill. را نام اصلى ذكر مىكنند.
رازيانه گياهى است علفى يكساله و دوساله كه ارتفاع آن تا ۵ / ١ متر مىرسد.
ساقۀ آن داراى شيارهاى طولى موازى است. برگهاى آن با بريدگى عميق به طورى است كه برگ تبديل به نخها مىشود. دمبرگها در نزديك ساقه حالت غلاف پيدا مىكند. گلهاى آن زرد و بدون طبق به صورت چتر گروهى در انتهاى شاخۀ گلدهنده ظاهر مىشود. ميوۀ آن كوچك به طول ١٢ - ۶ ميلىمتر و عرض ٣ - ٢ ميلىمتر كه طرفين آن ضخيم است. بوتۀ رازيانه ظاهرا از دور شبيه بوتۀ شود است ولى عطر گياه و ارتفاع بيشتر و ريشۀ ضخيمتر، آن را از شود كاملا متمايز مىسازد.
تكثير رازيانه از طريق كاشت بذر آن در بهار انجام مىگيرد. ممكن است ابتدا بذر را در خزانه بكارند و پس از اينكه گياه چندبرگه شد به زمين اصلى منتقل نمايند. گاهى نيز مستقيما در زمين اصلى مىكارند. زمين آفتابگير و با زهكش خوب را دوست دارد و به آبيارى زياد در فصل گرما احتياج دارد.
برگ رازيانه را پس از رشد كامل گياه و بىدرنگ قبل از آغاز ظهور گلها و يا در شروع باز شدن اولين گل برداشت مىكنند، يعنى در حدود ماه خرداد. تخم رازيانه را كه مهمترين قسمت دارويى آن است، وقتى كه ميوهها زردرنگ شد مىچينند و براى اين كار سرشاخههاى ميوهدار را ظرف ۴ - ٣ هفته بتدريج كه مىرسند مىچينند و تخم آن را مىگيرند. ريشۀ رازيانه را كه ضخيم و مخروطىشكل به رنگ سفيد و معطر است، پس از خارج كردن از زمين خوب شسته تميز كرده قطعهقطعه نموده و خشك مىكنند.
رازيانه در اروپا و آسيا بخصوص در مناطق با آب و هواى مديترانهاى انتشار دارد. در ايران در مناطق شمالى ايران در دامنههاى البرز در ارتفاعات ٧۵٠ مترى و در شمال هرزويل در مسير رودخانه بهطور خودرو ديده مىشود.
از نظر تركيبات شيميايى تخم آن داراى يك اسانس روغنى فرّار است كه قسمت عمدۀ آن آنتول (در حدود ۶٠ درصد) است و به علاوه اسانس رازيانه داراى قند، لعاب، مقدار كمى تانن، روغن ثابت ليماراز ١ و همچنين مواد فنچون ٢ ، فلاندرن ٣ ، ليمونن، ديپنتن، كامفن پينن، متيل چاويكول، انيسيك اسيد ١ ، تيموهايدروكينون ٢ ، انيستون ٣ و سرانجام ويتامين Aمىباشد [روا*].
بررسى شيميايى ديگرى نشان مىدهد كه از اسانس رازيانۀ برداشتشده در كشور پرتغال مواد زير به دست آمده است:
دى-آلفا-فلاندرن، ديپنتن، فنچون، استراگول ۴ ، انيس آلدئيد ۵ ، انيسيك اسيد و سرانجام مقدار قابل ملاحظهاى آنتول و از برگهاى آن مواد فينكولارين و يك كوئرستين- ٣ -آرابينوزيد ۶ و نلومبوزيد فلاونوئيد ٧ به دست آوردهاند.
در هريك صد گرم برگ خام تازۀ رازيانه كه به عنوان ادويه با غذا خورده مىشود، مواد زير وجود دارد:
آب ٩٠ گرم، پروتئين ٨ / ٢ گرم، چربى ۴ / ٠ گرم، هيدرات كربن ۵ / ۴ گرم، كلسيم ١٠٠ ميلىگرم، فسفر ۵١ ميلىگرم، آهن ٧ / ٢ ميلىگرم، پتاسيم ٣٩٧ ميلىگرم، ويتامين A 3500 واحد بين المللى و ويتامين C ٣١ ميلىگرم.
بهطور كلى تخم رازيانه، معطر، محرك و مقوى معده و بادشكن و قاعدهآور است [چيو*و روا*]. برگهاى آن مدر و ريشۀ آن ملين و مسهل است [والنزوئلا]. و روغن تخم آن كرمكش و ضد انگل است. در چين از جوشاندۀ تهيهشده از تمام گياه به عنوان ضد قى و آشفتگى استفاده مىشود و براى معالجۀ فتق و براى ازدياد بينايى چشم مفيد است [هو]. براى ازدياد ترشح شير خيلى مؤثر است و دمكردۀ ١٠ - ۴ گرم تخم رازيانه در ۴ - ٣ فنجان آب جوش مىتواند خيلى مفيد باشد. براى رفع سرفه و آسم چند گرم تخم را در يك فنجان آب جوش ريخته مدت ١۵ دقيقه دم مىكنند بعد به آن عسل مىافزايند و مىخورند، خيلى مسكن و مؤثر است.
رازيانج از نظر طبيعت طبق نظر حكماى طب سنتى نسبتا خيلى گرم و خشك است. تخم آن گرمتر از برگ آن و ريشۀ آن گرمتر از ساير اعضاى گياه است. خواص آن در مجموع بازكنندۀ گرفتگىها، انسداد مجارى سينه، كبد، طحال، كليه، مثانه و شاخۀ گلدار رازيانه
براى تسكين دردهاى آنها كه از سردى باشد مفيد است. مقوى بينايى چشم، معده و محلل بادها، اخلاط غليظ، ازديادكنندۀ ترشح شير، بويژه تازۀ آن مدر و قاعدهآور است.
خوردن دمكردۀ تخم آن با گل گاوزبان براى خفقان مؤثر است و دمكردۀ تخم آن با پرسياوشان و انجير براى سرفه و تنگى نفس و سخت نفس كشيدن و دمكردۀ تنها تخم آن و يا با گياهان و داروهاى گياهى مناسب ديگر براى تحليل بادها، درد پهلو و لگن خاصره، رفع بلغم ترش، رفع اسهال مزمن و دمكردۀ تخم آن با زيرۀ سبز براى رفع اسهال و تقويت معده و با عسل و سكنجبين براى تبهاى كهنه مفيد است. دمكردۀ تخم آن با سركه براى گزيدگى جانوران سمّى مانند عقرب و زنبور مفيد است.
ماليدن گرد آن بر شكم اطفال براى رفع نفخ مفيد است. عصارۀ برگ تازۀ آن براى افزايش بينايى چشم مفيد است. بخور برگ تازۀ آن كه در آتش اندازند نيز براى چشم بسيار مفيد است.
اگر آب برگ تازۀ رازيانه را جوش دهند تا دو سه جوش بخورد و كف آن را با عسل و سكنجبين يا بتنهايى و فقط با عسل در چشم بكشند براى قطع آب آمدن از چشم و تقويت روشنايى و بينايى چشم نافع است.
رازيانه براى گرممزاجان مضر است، از اين نظر بايد با صندل و يا سكنجبين خورده شود و بطئى الهضم است و معده را سست مىكند. مقدار خوراك از تخم آن ١٠ - ۵ گرم و از ريشۀ آن در دمكردهها ١۵ - ١٠ گرم است. جانشين تخم رازيانه از نظر خواص دارويى تخم كرفس است.
دمكردۀ ريشۀ رازيانه (تازۀ آن مؤثرتر از خشك آن است) به اندازۀ محتوى يك قاشق سوپخورى براى يك ليوان كوچك آب به عنوان مدر بسيار مفيد است، مدت دم كردن از يك ربع ساعت تجاوز نكند.
تهيۀ چهار تخمه بادشكن يا بزور كاسر الرياح اربعه: تخم انيسون، زيرۀ كرمانى، تخم گشنيز، تخم رازيانه به مقدار مساوى از هريك بگيرند و مخلوط كنند و از ٢٠ - ١٠ گرم اين مخلوط را در ١٠٠٠ گرم آب جوش دم كنند و صاف كرده براى تحريك معده و به عنوان بادشكن و ضد نفخ بتدريج بياشامند.
گرد بادشكن: انيسون ساييده ١ / ٠ گرم، رازيانۀ ساييده ١ / ٠ گرم، زعفران ساييده ٠۵ / ٠ گرم، گرد منيزى كلسينه ۴ / ٠ گرم، قند ساييده ۴ / ٠ گرم را باهم مخلوط كنند و دو قسمت نمايند و براى دفع قولنج، باد، نفخ و ضعف يك قسمت را بخورند و قسمت ديگر را پس از يك ساعت بخورند.
در فرانسه دمكردۀ مدرى در موارد سنگ مثانه مصرف مىكنند، به اين ترتيب كه ابتدا يك مشت كاكل ذرت را در يك ليتر آب جوشانده و سپس در اين جوشانده دو قاشق قهوهخورى تخم رازيانه ريخته و دم مىكنند. پس از دم كردن مىگذارند كه سرد شود و ٣ - ٢ فنجان از اين دمكرده را در روز مىخورند، آثار مفيدى دارد.
برچسب : نویسنده : فلاحتگر lish بازدید : 511 تاريخ : سه شنبه 27 اسفند 1392 ساعت: 2:14
گياهى است بومى مناطق جزاير هند غربى و جزاير آنتيل كه در مناطق جنوبى امريكاى شمالى نيز انتشار دارد. در ايران نمىرويد ولى به علت اينكه داراى گونههاى زينتى است كه در برخى گلخانههاى ايران كاشته مىشود و در عين حال ميوۀ آن از نظر مقدار ويتامين C بالاترين رقم را دارا مىباشد، بنابراين به شرح آن مبادرت مىشود.
گياهى است از خانوادۀ Malpighiaceae ، به فرانسوى Malpighie و Malpighier و به انگليسى Acerola و West indian cherry و Barbados cherry گفته مىشود. نام علمى گونهاى كه ميوۀ آن خوراكى و بسيار مفيد استMalpighia glabra و Malpighia punicifolia مىباشد كه به فرانسوى Cerisier des Antilles يا Malpighie glabreگويند. گونۀ ديگرى نيز از نظر زينتى مورد توجه است كه داراى برگهاى بسيار درشت و گلهاى درشت زيبا به رنگ صورتى يا سفيد است كه در گلخانههاى گرم به عنوان بوتۀ زينتى كاشته مىشود.
گياهى است چندساله به شكل بوتۀ بزرگ با ساقههاى چوبى كه بلندى آن تا ٣ متر نيز مىرسد. برگهاى آن متقابل، تخممرغى شكل و كامل كه طول آن تا ٨ سانتىمتر مىرسد. گلهاى آن به صورت چتر قلهاى به رنگ صورتى است. ميوۀ آن شبيه گيلاس آبدار خوردنى و ترش در ابعاد يك گيلاس كوچك به رنگ قرمز مخملى است.
از نظر تركيبات شيميايى و ويتامينها در هريك صد گرم قسمت خوردنى خام گيلاس باربادوس، شامل گوشت و پوست ميوۀ گياه مواد زير يافت مىشود:
آب ٩٢ گرم، پروتئين ۴ / ٠ گرم، چربى ٣ / ٠ گرم، مواد قندى ۶ گرم، كلسيم ١٢ ميلىگرم، فسفر ١١ ميلىگرم، آهن ٢ / ٠ ميلىگرم، سديم ٨ ميلىگرم، پتاسيم ٨٣ ميلىگرم، تيامين ٠٢ / ٠ ميلىگرم، رايبوفلاوين ٠۶ / ٠ ميلىگرم، نياسين ۴ / ٠ ميلىگرم، و ويتامين C 1300 ميلىگرم و بيشتر.
در امريكا مردم عصارۀ آن را به نام «آسرولاجوس» بهطور خام مىخورند. براى رفع كاهش ويتامين C بسيار مفيد است، از ميوۀ پختۀ آن نيز مربا درست مىكنند. اين گياه ركوددار مقدار ويتامين C در بين گياهان مورد توجه است.
لیش...برچسب : نویسنده : فلاحتگر lish بازدید : 902 تاريخ : دوشنبه 26 اسفند 1392 ساعت: 20:45
در ايران كاشته مىشود و در شمال ايران با نام خارجى آن «گواوا» مىشناسند و در جنوب آن را اشتباها «زيتون» مىخوانند. به فرانسوى درختچۀ آن را Goyavier و به انگليسى Guava و Common guava مىگويند. گياهى است از خانوادۀ Myrtaceae ، نام علمى آن Psidium guajava L. مىباشد، كه مترادفهاى آن P. pomiferum L. و P. pyriferum نيز نامگذارى شده است.
گواوا درختچهاى است هميشه سبز. برگهاى آن بدون كرك يا پوشيده از كرك و گلهاى آن خيلى معطر است. ميوۀ آن Baie(گوشتدار كه دانههاى آن در گوشت قرار دارند مانند حبۀ انگور) . در ابعاد زيتون شبيه انار كوچك Psidium( در لغت يونانى به معناى انار است) و در بالاى ميوۀ شبيه به انار آن، كاليس مانند تاج قرار دارد و تا آخر باقى مىماند. رنگ ميوه قرمز يا زرد مىباشد. شيرين و خوردنى است و آن را بهطور خام يا پخته به شكل مربا و ژله مىخورند.
اين درختچه بومى امريكاى حاره و نيمهحاره است و در امريكاى مركزى، پرو، برزيل مىرويد. به ايران وارد شده و بهطور پرورشى در شمال و جنوب ايران كاشته مىشود.
از نظر تركيبات شيميايى در آن ترىترپينوئيد ١ ، اسانس روغنى فرّار [ارتور]، تانن، روغن ثابت و اوژنول ٢ [والنزوئلا]وجود دارد ]M. P. E. SE. A[ .
بررسيهاى آزمايشگاهى ديگرى كه در هند شده نشان مىدهد، در برگهاى گياه اسانس روغنى فرّار و اوژنول يافت مىشود. در بررسيهاى شيميايى ديگرى كه جديدا در هند به عمل آمده است، مقدار اسانس گياهى كه در اللّهآباد هند روئيده ٣١ / ٠ درصد بوده كه شامل دى-ال-ليمونن ٣ مىباشد.
ميوۀ آن داراى گواواپكتين ۴ است كه شامل دى-گالاكتورونيك اسيد ۵ و ال-آرابينوز ۶ و دى-گالاكتوز ٧ است. در پوست ساقۀ آن الاجيك اسيد ٨ يافت مىشود. در برگهاى آن بتا-سيتوسترول، ماسلىنيك اسيد يا كراتگوليك اسيد ٩ و گيجاواليك اسيد و يك اسيد ديگر نامعين وجود دارد.
در هريك صد گرم ميوۀ رسيدۀ خام گواوا مواد زير موجود است:
آب ٨٢ درصد، پروتئين ٨ / ٠ گرم، چربى ۶ / ٠ گرم، هيدرات كربن ١۵ درصد، خاكستر ۶ / ٠ گرم، كلسيم ٢٣ ميلىگرم، فسفر ۴٢ ميلىگرم، آهن ٩ / ٠ ميلىگرم، سديم ۴ ميلىگرم، پتاسيم ٢٨٩ ميلىگرم، ويتامين A ٢٨٠ واحد بينالمللى، تيامين ٠۵ / ٠ ميلىگرم، رايبوفلاوين ٠۵ / ٠ ميلىگرم، نياسين ٢ / ١ ميلىگرم و ويتامين C يا اسكوربيك اسيد 242 ميلىگرم وجود دارد.
تمام قسمتهاى گياه شامل ميوههاى جوان و نارس آن قابض است. در سرتاسر مناطق از چين تا فيليپين جوشاندۀ برگهاى آن و يا جوشاندۀ مخلوطى از برگ و پوست ساقه و پوست ريشه باهم به عنوان ضد اسهال خورده مىشود [گررو*، مىنات*، بركيل و هانيف**، هين، بركيل*، فوكود و واناستىنيس كروزمان*].
در فيليپين از جوشاندۀ بالا و يا از جوشاندۀ پوست خشك درختچه براى معالجۀ درد معده خورده مىشود، و در استعمال خارجى كه قدرى غليظتر تهيه شود، براى رفع ناراحتى پوست، جرب و زخمها به كار مىرود [بركيل و هانيف**-بركيل*].
از برگهاى پختۀ آن براى استعمال خارجى ضماد درست مىكنند. از برگهاى گياه به عنوان آنتىبيوتيك خفيف در مقابلStaphylococcus استفاده مىشود [كوليه- و اندرپيجل*]. جويدهشده و لهشدۀ برگها با دندانها كه آلوده به بزاق شده باشد، براى قطع خونريزى زخم [فوكس*]و التيام زخم [گررو*]مفيد است. از برگ اين درخت مانند برگ چاى استفاده كرده و دمكردۀ آن را مانند چاى مىخورند [ليو**]. از جوشاندۀ برگ و پوست آن به عنوان قاعدهآور استفاده مىشود [فوكسورتى**]. و بعد از تولد بچه نيز به زائو داده مىشود [هولمز و بركيل*].
آب فشردۀ ميوۀ آن براى ديابت مفيد است [كوئىزمبينگ]. ميوۀ رسيدۀ خشك آن براى معالجۀ اسهال خونى مصرف مىشود [تايوان: ليو**].
ميوۀ آن نرمكنندۀ سينه و تونيك و كمى ملين است [پتلو*].
ميوۀ گواوا غنى از ويتامين B مىباشد [هرمانو و سپولودا]. گياه از حشرهكشها است [چونگ كوئوتونونگ يائوچى].
برچسب : نویسنده : فلاحتگر lish بازدید : 444 تاريخ : دوشنبه 26 اسفند 1392 ساعت: 17:43
در كتب طب سنتى با نامهاى «كمثرا» و «انجاص» نام برده مىشود. انواع پرورشى و درشت آن به فارسى در مناطق ايران نامهاى محلى متنوعى دارند از جمله «شاهميوه» ، «حسينى» ، «عباسى» ، «شاهامرود» ، «امرود» و. . . كه ضمن شرح مشخصات گونههاى گلابى بومى ايران جداگانه گفته خواهد شد. به فرانسوى ميوۀ آن را Poire و درخت آن راPoirier و به انگليسى ميوۀ آن را Pear و درخت آن را Pear tree و Common pear tree مىنامند. درختى است از خانوادۀ Rosaceae از جنس Pyrus ، نام علمى آن بهطور كلى Pirus communis L. يا Pyrus communis مىباشد.
اين درخت در ايران انواع متنوعى دارد كه كاشته مىشود و گونههاى وحشى مختلفى در مناطق مختلف ايران در دامنههاى البرز و زاگروس مىرويد كه مشخصات و نام علمى و محل رويش هريك جداگانه و در آخر اين بخش شرح داده مىشود.
گلابى درختى است كه در مناطق سردسير كوهستانى لطيف و شاداب مىشود ولى در مناطق مختلف ايران از مرطوب و نيمهمرطوب تا استپى خشك و نيمهخشك كاشته مىشود.
ميوۀ انواع پرورشى آن درشت، مخروطىشكل، گوشتدار شيرين يا شيرين و ترش و آبدار است و در داخل ميوه دانههاى آن قرار دارد كه شبيه دانههاى به و سيب است، ولى هيچگونه لعاب ندارد. ريشۀ درخت گلابى عمودى است و بهطور مخروطى و ضخيم در زمين فرومىرود.
تكثير گلابى عملا از طريق پيوند انجام مىگيرد. پيوند گلابى ممكن است روى پايۀ مادرى كه از بذر آن به دست مىآيد، انجام گيرد.
در خاكهاى عميق از نهال مادرى به عنوان پايه براى پيوند گلابى استفاده مىشود.
درختان گلابى كه از پيوند گلابى رقم مورد نظر روى پايۀ مادرى گلابى حاصله از بذر به دست آمده باشند خيلى دير به ميوه مىنشينند و مثلا از حدود سال دوازدهم ميوه دادن را آغاز مىنمايند در صورتى كه گلابىهايى كه از پيوند گلابى مورد نظر روى پايۀ به حاصل شده باشند از سال ۵ - ۴ شروع به ميوه دادن مىنمايند. در زمينها و خاكهاى خشك معمولا از سرخ وليك ) Aubepine( به عنوان پايه براى پيوند گلابى استفاده مىشود.
نوع پيوند شكمى است كه معمولا در مردادماه روى نهالهاى جوان در ارتفاع ١٠ - ٨ سانتىمتر از يقۀ گياه انجام مىشود.
براى پيوند گلابى از پيوند شكافى و پيوند تاجى نيز استفاده مىشود، بخصوص در مواردى كه قطر پايه از ضخامت انگشت تجاوز كرده باشد.
از نظر تركيبات شيميايى در برگهاى تازۀ آن ٩ / ٢ - ٨ / ٠ درصد تانن مشخص شده است.
در برگهاى خشك آن ٣ / ١ - ٣ / ٠ درصد اورسوليك اسيد يافت مىشود. در برگهاى جوان گلابى يك تركيب جديد فنوليك كه به كمپوند U معروف است وجود دارد كه آثار فيزيولوژيكى آن نشان مىدهد كه ممكن است مشابه با آربوتين باشد ]S. G. I. M. P[ .
در پوست ريشه و ساقۀ درخت گلابى وجود گلوكوزيدى به نام فلوريدزين مشخص شده است.
در دانۀ گلابى نيز كمى آميگدالين و در حدود ١۵ درصد روغن ثابت گزارش گرديده است.
تجزيۀ شيميايى نشان مىدهد كه در هريك صد گرم گلابى خام پرورشى اهلى با پوست بهطور متوسط مواد زير وجود دارد:
آب ٨٣ درصد، هيدراتهاى كربن ١۴ درصد، خاكستر ۴ / ٠ درصد، كلسيم ٨ ميلىگرم، فسفر ١١ ميلىگرم، پتاسيم ١٣٠ ميلىگرم، آهن ٣ / ٠ ميلىگرم، سديم ٢ ميلىگرم، ويتامين A خيلى كم ( ٢٠ واحد بينالمللى) ، ويتامين C ۴ ميلىگرم، اسيدهاى آلى آزاد مانند ماليك اسيد و سيتريك اسيد و تانن و غيره در حدود ٢ - ١ درصد، تيامين ٠٢ / ٠ ميلىگرم، رايبوفلاوين ٠۴ / ٠ ميلىگرم، نياسين ١ / ٠ ميلىگرم، نوع قند موجود در گلابى بيشتر از لوولوز است كه همان فروكتوز مىباشد.
ميوۀ گلابى بهطور كلى قابض و آرامبخش و تببر است. از نظر طبيعت نوع شيرين و درشت آن طبق نظر حكماى طب سنتى معتدل مايل به گرم و در ضمن تر مىباشد.
از لحاظ خواص، مقوى و فرحآور و قابض و در عين حال ملين است. دماغ را تر و تازه مىكند. مقوى قلب و معده و هاضمه است و رافع خفقان و تشنگى. سوزش مثانه را رفع مىكند و ملين مزاج است ولى بعد از لينت دادن و كار كردن قبض مىكند.
تمام اعضاى گياه شامل برگ و شكوفه سرد و خشك است. شكوفۀ آن مقوى دل است و خونريزى و اسهال را بند مىآورد. ضماد شكوفۀ گلابى ورم چشم را تحليل مىبرد. تخم گلابى ايجاد آشفتگى مىنمايد و ضد كرم است و اگر ١٠ گرم آن را بخورند كرم را كشته و خارج مىسازد و برگ آن اسهال را بند مىآورد و اگر ٢٠ گرم از آن را بخورند اسهال را قطع مىكند. گرد برگ آن براى خشك كردن و التيام زخم نافع است و سوختۀ چوب و برگ آن از نظر خواص قايممقام توتيا مىباشد. اگر گلابى كاملا رسيده و تازه باشد ضرر آن كم است و براى گرممزاجان مفيد و مقوى ولى در سردمزاجها و اشخاصى كه معدۀ ضعيف دارند اسراف در خوردن آن نفاخ است خصوصا اگر ميوۀ نارس خورده شود، از اين نظر اشخاص سردمزاج بايد مرباى زنجبيل و رازيانه بخورند.
گلابى نبايد در مواقعى كه شكم خالى است خورده شود، به علاوه بعد از خوردن گلابى نبايد آب خورد، خصوصا آب سرد و غذاى غليظ كه احتياج به آب خوردن باشد.
گلابى ترش كه به «گلابى چينى» معروف است از نظر طبيعت سرد و خشك است.
مقوى معده و كبد است. اشتهاآور، مسكّن غليان خون و حدت صفرا مىباشد، تشنگى را رفع مىكند و قى و اسهال را بند مىآورد. گلابى ترش براى اشخاص سالخورده و بيماران مبتلا به فلج و سردمزاجان مضر است و بايد با عسل و زيره و كندر و نظاير آن بخورند و يا آن را به صورت كمپوت و پخته با شكر و عسل بخورند.
گلابى وحشى كه انواع آن در ايران در آخر اين بخش شرح داده مىشود از نظر طبيعت خيلى سرد و خشك است. از لحاظ خواص، قابض است و اگر گرد خشك آن خورده شود اسهال را بند مىآورد. ريختن گرد آن روى جراحتها براى خشك كردن جراحت و التيام آن مفيد است. انواع دشتى يا كوهى آن از نظر طبيعت شبيه و خواص آنها نيز مشابه وحشى است.
ميوۀ گلابىهاى وحشى خيلى كوچك است و سفت و به اصطلاح در گوشت آن ريگهاى گوشتى ريز دارد كه زير دندان احساس مىشود. تعداد تخم آن زياد و از تخم گلابى نوع انچوچك به نام «انچوچك» استفاده مىشود.
از دمكردۀ برگهاى جوان درخت گلابى ١٠٠ گرم برگ در هزار گرم آب جوش كه در حدود نيم ساعت دم شود براى معالجۀ بيمارى قند و به عنوان مدر و براى رفع سنگ در مجارى ادرار استفاده مىشود. در مدارك چينى از جوشاندۀ برگ براى كنترل بيمارى قند استفاده مىشود [كاريونه-كيمورا*].
«دانج ابروج» يا تخم «انچوچك» كه «تخم امرود» نيز گفتهاند، از نظر طبيعت طبق نظر حكماى طب سنتى كمى گرم و از نظر ترى و خشكى معتدل است. از نظر خواص براى نرم كردن سينه و حنجره و اعصاب متشنج مفيد است. فربهكننده است و در افزايش نيروى جنسى نقش دارد و مدرّ مىباشد. اگر آن را بكوبند و در آب شيرۀ آن را بگيرند خوردن آن قاعدهآور است. اسراف در خوردن آن براى معده خوب نيست و براى رفع عوارض آن بايد از شيرينىها استفاده كرد.
١ . Pyrus amygdaliformis Vill. درختچه يا درخت كوچكى است كه ارتفاع آن تا ۶ متر مىرسد، شاخههاى آن خاردار و شاخههاى جوان آن كركدار سفيد مخملى است و پس از مسن شدن صاف مىشود. برگها بيضى با كنارۀ صاف يا دندانههاى قوسى نامحسوس كه با كركهاى بلند ابريشمين پوشيده شده. ابعاد برگ حدود ۵ / ۵ * ٢ سانتىمتر، دمبرگ آن كوتاه و گاهى نيز بدون دمبرگ است. گلها، چندتايى به رنگ سفيد خاكسترى نمدى، ميوۀ آن تقريبا گرد به رنگ زرد و قهوهاى، قبطر آن ٣ - ٢ سانتىمتر است.
اين درختچه در جنوب شرقى اروپا و كشورهاى شرقى مديترانه، تركيه و ايران به طور وحشى مىرويد، در ايران در آذربايجان غربى انتشار دارد.
٢ . گلابى گونۀ Pyrus Boissieriana Buhse. به فارسى در مناطق مختلف با نامهاى محلى مختلفى شناخته مىشود. در ارسباران «آرموت» ، در طوالش «خرس آرموت» ، در شفارود «آمبرو» ، در ارتفاعات منجيل و هرزويل «همرو» ، در كلارستاق و كجور «امرود» ، در رامسر و شهسوار «گالاربو» ، در نور «سوتى» و سرانجام در مازندران «تلكا و تلكو» مىباشد. درختى است به ارتفاع ۵ متر داراى شاخههاى خارمانند. برگ آن تخممرغى با قاعده گرد و يا قلبى روى برگ صاف و براق و پشت برگهاى جوان و حايۀ آن را تارهاى عنكبوتى پوشيده كه رفتهرفته صاف مىشود.
رنگ آن سبز روشن، طول صفحۀ برگ ۴ - ٢ سانتىمتر ولى طول دمبرگ زياد و در برخى موارد دو برابر آن است. گلهايش سفيد و داخل كاسبرگهاى مثلثى آن پشمين و سرخ است. ميوۀ آن كوچك گرد و يا كمى گلابىشكل است و روى يك پايك به طول ٣ سانتىمتر قرار دارد. قطر ميوه به ۵ / ١ سانتىمتر بالغ مىشود. رنگ آن سرخ تيره متمايل به سياهى و روى آن خالهاى سفيد ديده مىشود.
٣ . گلابى گونۀ Pyrus communis L. و مترادف آن P. achras Gaertn. و P. pyraster Bartch. از طرف گياهشناسان نامگذارى شده است، نام آن به فارسى «خج» است.
خج درستى است بزرگ و ارتفاع آن تا ٢٠ متر مىرسد. شاخههاى آن خاردار، برگ آن تخممرغى با قاعده گرد ولى تمام يا قسمتى از كنارۀ آن داراى دندانۀ ارهاى يا كمانى است. پشت و روى برگهاى جوان با كركهاى خزى و عنكبوتى پوشيده شده كه بعدا صاف مىشود و فقط كركها در امتداد رگبرگها باقى مىماند. روى برگ سبز براق و پشت آن روشنتر است و پس از خشك شدن سياهرنگ مىشود. طول صفحۀ برگ ٧ - ٢ سانتىمتر و عرض آن ٣ - ۵ / ١ سانتىمتر، دمبرگ نيز كموبيش خزى است. گلها سفيد داراى دم گل صاف و خزى به طول ٣ - ۵ / ٢ سانتىمتر مىباشد.
ميوۀ خج گرد يا گلابى، رنگ آن سبز كمى سرخ و كوچك ۴ - ٣ سانتىمتر طول و ٢ - ۵ / ١ سانتىمتر قطر آن است.
۴ . انچوچك Pyrus glabra Boiss. و مترادف آن P. syriaca var glabra Wenzig. مىباشد. در كتب طب سنتى تخم آن را دانجابروج نامند. درختى است كوچك كه ارتفاع آن تا ۶ متر مىرسد. شاخههاى آن صاف و خاكسترى، برگ آن باريك كشيده و نيزهاى است و رنگ آن سبز زيتونى مات. گلهايش سفيد كوچك و ميوۀ آن قهوهاى روشن و كروىشكل به قطر ۵ / ٢ - ۵ / ١ سانتىمتر، در داخل ميوه داراى دانههايى درشت است و از دانههاى آن به نام «انچوچك» پوست آن را گرفته و مىخورند. نامهاى محلى آن در بختيارى و فارس «انچوچك» ، در ارسباران «قوشآرميد» و يا «قوشآرموت» يعنى «گلابى گنجشك» مىباشد. انچوچك در ارتفاعات آذربايجان غربى تا سردشت و كردستان و لرستان، بختيارى تا دامنههاى سىسخت، تل خسرو، كوه دنا، دشت ارژن و همچنين در ارسباران انتشار دارد. در سردشت تا ١۶٠٠ متر ارتفاع پايين مىآيد و در لرستان تا ٣٠٠٠ متر ارتفاع از سطح دريا بالا مىرود.
۵ . گلابى گونۀ Pyrus hyrcana Fedor. درختى است به ارتفاع ٢۵ متر با شاخههاى بىخار و پوست تنه سياهرنگ، ميوۀ آن كروى و قهوهاى به قطر ٣ سانتىمتر و داراى پايك كوتاه. اين گونه در گيلان و شمال ايران مىرويد.
۶ . گلابى گونۀ Pyrus mazanderanica Schonbech-Temesy و مترادف آن P. syriaca Boiss. var abbreviata Bom. & Gauba مىباشد.
درختى است خاردار، شاخههاى جوان آن سرخرنگ و صاف كه رفتهرفته خاكسترىرنگ مىشود. برگهاى آن بيضى با قاعدهاى گرد و كنارۀ آن داراى دندانۀ قوسى يا ارهاى است. روى برگ صاف و پشت آن ابتدا خزى است كه بعدا صاف مىشود. ابعاد برگ ۵ - ٢ سانتىمتر. طول دمبرگ در حدود نصف طول برگ است.
ميوۀ آن به شكل گلابى، قاعدۀ آن بتدريج باريك شده منتهى به پايك مىشود و در حقيقت قاعدۀ ميوه كمكم تبديل به پايك مىشود. طول ميوه حدود ٣ سانتىمتر است و قطر ميوه در حدود ۵ / ٢ سانتىمتر مىباشد.
اين درخت در درۀ كرج انتشار دارد و در درۀ رزكان در ١٩٠٠ متر ارتفاع و درۀ اشترك نزديك گچسر در ٢۴٠٠ متر ارتفاع ديده مىشود.
٧ . گلابى گونۀ Pyrus oxyprion Woron. . درختچهاى است خاردار به ارتفاع ۵ - ٢ سانتىمتر با پوست خاكسترى، ميوۀ آن گرد يا به شكل گلابى و خزى به ابعاد ٢ * ۵ / ١ سانتىمتر است. طول پايك ميوه ۵ - ۴ سانتىمتر است. انتشار اين درختچه در كردستان و سردشت تا ارمنستان ادامه دارد.
٨ . گلابى گونۀ Pyrus salicifolia Pall. و مترادف آن P. argyrophylla Diapulis درختى است خاردار به ارتفاع ١٠ متر، شاخههاى آن در جوانى كركدار نمدى پرپشت به رنگ خاكسترى سفيد و بعدا صاف و خاكسترىرنگ مىشود. برگهاى آن نيزهاى باريك دراز با دمبرگى كوتاه، ابعاد آن حدود ١٠ * ٢ سانتىمتر مىباشد. كنارۀ برگها بدون دندانه ولى در انشعابات بدون ميوه گاهى داراى دندانۀ درشت مىباشد.
پشت و روى برگها را نيز كركهاى ابريشمين نقرهاى فراگرفته است. ولى كركهاى روى برگ پس از مدتى از بين رفته صاف مىشود.
گلهاى آن كوچك و پايك آن از كركهاى نمدى نقرهاى يا سفيد، زرد يا خاكسترى پوشيده شده است.
ميوۀ آن گلابىشكل يا تقريبا گرد به ابعاد ٢ - ١ سانتىمتر است، رنگ ميوههاى رسيده زرد طلايى مايل به سبز خالدار و خزى است.
اين درخت در آذربايجان غربى مىرويد. نام محلى آن در شاپور آذربايجان «داغآرموت» ، «داغآرموتى» و در اشنويه «هرمه» مىباشد.
٩ . گلابى گونۀ Pyrus sosnovskii A. Fed. كه نام محلى آن در سردشت «چوويلا» مىباشد. درختى است به ارتفاع ۵ متر خيلى پربرگ با خارهاى درفشى به طول يك سانتىمتر. رنگ ساقههاى چندسالۀ آن خاكسترى مىباشد. برگهايش سبز براق معمولا كوچك بيضى نوكتيز به ابعاد ۵ - ۵ / ٢ * ۵ / ١ - ١ سانتىمتر است. ميوۀ آن گرد و به طول ٢ سانتىمتر و قطر ٣ سانتىمتر (شلجمى است) .
موطن اين درخت را قفقاز نام بردهاند، در ايران در سردشت در اطراف قريه ليلانه نزديك شهرستان سردشت ديده مىشود.
١٠ . امرود Pyrus syriaca Boiss. درختى است به ارتفاع ١٠ متر با انشعابات خاردار، برگها كشيده بيضى، ابعاد آن ١٠ - ۵ / ٢ * ۵ / ٣ - ۵ / ١ سانتىمتر مىباشد.
كنارۀ برگها ارهاى يا كمانى است. گلهاى آن پايكدار و طول پايكها ۵ - ٢ سانتىمتر مىشود. گلها كوچك و ميوۀ آن به شكل گلابى يا تقريبا گرد به رنگ قهوهاى و ابعاد ميوه ۵ / ٢ * ٢ سانتىمتر است. در كردستان از چوب اين درخت در ساختن تخته نرد و صنايع ظريفه استفاده مىشود. نام محلى اين درخت در لرستان «امرود، مرو و مرود» ، در مريوان «هرمى، هرمو و همرو» ، در سردشت «كويلا» و در آذربايجان غربى «داغآرموت» مىباشد.
لیش...برچسب : نویسنده : فلاحتگر lish بازدید : 582 تاريخ : دوشنبه 26 اسفند 1392 ساعت: 10:40
در كتب طب سنتى با نامهاى «عروق الصفر» ، «حشيشة الصفرا» ، «عروق الزعفران» و «عروق الصباغين» نام برده شده، به عربى «بقلة الخاطيف» گويند.
خطاف پرستو است و اين پرنده بسيار تيزبين است و سبب آن را اين مىدانند كه از گياه زردچوبه مىخورد، زيرا زردچوبه براى افزايش ديد چشم مؤثر است. به همين دليل يكى از نامهاى زردچوبه را «بقلة الخطاطيف» گذاردهاند.
در برخى كتب طب سنتى از جمله در تحفه، ماميران را نوع صغير گياه زردچوبه مىدانند و بنا به دليل فوق چون گياه ماميران نيز براى چشم مفيد است نام آن را حشيشة الخطاف گذاردهاند.
زردچوبه ساقۀ زيرزمينى يا بيخ گياهى است كه به فرانسوى Curcuma و به انگليسى نيز Curcuma و Turmeric گفته مىشود. گياهى است از خانوادۀ زنجبيل Zingiberaceae از جنس Curcuma و نام علمى آن Curcuma domestica val. و مترادفهاى آن Curcuma Longa auct. و C. longa var macrophylla Miq.
مىباشد. و در پارهاى اسناد C. tinctoria را نيز مترادف براى زردچوبه آوردهاند.
توضيح: معمولا گياهشناسان مدرن C. domestica val. و عدهاى نيز Curcuma longa L. و يا C. longa auct. را نام اصلى زردچوبه ذكر مىكنند.
زردچوبه گياهى است پايا، بومى نواحى شرقى شبهقارۀ هند و مناطق حارۀ جنوبى آسيا. ارتفاع گياه تا ۵ / ١ متر مىرسد. داراى ساقۀ زيرزمينى (ريزوم) متورم است كه از آن چندين ساقۀ هوايى بيرون مىآيد. برگهاى آن سبز روشن شبيه برگ موز به درازاى ١ - ۵ / ٠ متر كه در قسمت پايين ساقه بدون دمبرگ و در قسمت بالا برگهاى كامل ديده مىشود و ساقۀ گلدار آن از بين برگها خارج مىشود. گلهاى آن مجتمع و سنبله به رنگ زرد و تخم آن خيلى ريز و سياهرنگ است و اغلب تخمها بدون نطفه و عقيم هستند. تكثير آن از طريق كاشت قطعاتى از ساقۀ زيرزمينى سال رويش قبل يا ساقۀ هوايى ريشهدار آن مىباشد. منظور از ساقۀ هوايى ريشهدار اين است كه معمولا از كنار برگهاى قاعدۀ ساقه مرتبا شاخههاى كوچك ضخيمى خارج مىشود كه بهطور مايل به زمين فرورفته و ايجاد ريشه مىنمايد و اين خود منشأ پايۀ گياه جديدى مىشود.
آب و هواى گرم و مرطوب و خاكهاى زهكشدار براى رويش آن مناسب است.
قطعات ريزوم را معمولا در عمق ٨ - ٧ سانتىمتر و با فاصلۀ ٣٠ سانتىمتر از يكديگر مىكارند. قسمت مورد استفادۀ گياه به عنوان ادويه و از نظر خواص دارويى ريزوم يا ساقۀ زيرزمينى آن است كه معمولا ١٢ - ١٠ ماه پس از كاشت موقع برداشت آن فرامىرسد.
از مزرعۀ زردچوبه بهطور متوسط در هر هكتار ١٢ - ١٠ تن ريزوم تازه خام برداشت مىشود. معمولا ريزوم را پس از خارج ساختن از زمين تميز كرده ريشههاى آن را جدا نموده و خوب با آب مىشويند، پس از آن در آب جوش قرار داده كمى مىجوشانند و سپس آن را خارج كرده و پهن مىكنند تا در مدت چند روز خشك شود. در جريان تميز كردن و پاك كردن و خشك كردن معمولا تا حدود سه چهارم وزن ريزوم خام از دست مىرود.
سطح خارجى ريزوم خشكشده و آمادهشده به رنگ خاكسترى مايل به زرد يا قهوهاى مايل به زرد است. بوى آن معطر و تند و طعم آن تلخ است. اگر در دهان گذارده شود آب دهان زرد مىشود. آن را پس از قطعهقطعه كردن به دو صورت در بازار عرضه مىنمايند، يكى نوع دراز كه به شكل استوانه به طول ٨ - ۴ سانتىمتر و به قطر ٢ - ١ سانتىمتر است و ديگرى نوع گرد است كه از ريزوم اوليۀ گياه به دست مىآيد. نوع دوم معمولا مرغوبتر است.
از نظر مصرف و كاربرد زردچوبه در روزگاران كهن در خاور دور به سبب رنگ زرد درخشان و زيبايى كه توليد مىكند در رنگرزى پارچههاى ابريشمى و پنبهاى و همچنين در خوراكها مورد توجه بوده است، اين رنگ زرد درخشان به سبب وجود مادۀ كوركومين ١ در ساقۀ زيرزمينى زردچوبه است، در حال حاضر به عنوان ادويه معطر و همچنين رنگ آن در طبخ غذاها بسيار مورد توجه است و جزء اصلى و مهم پودر معروف كارى كه در غذاهاى تند به كار مىرود مىباشد.
براى اطلاع خوانندگان عزيز اضافه مىشود كه پودر كارى كه به عنوان ادويۀ تند هندى در بازار عرضه مىشود، يك پودر ساده نيست بلكه مخلوطى است از پودر يا گرد چندين گياه كه جزء اصلى آن زردچوبه است. اين مخلوط با تركيبهاى مختلف تهيه و عرضه مىشود و ممكن است از ٣ نوع گياه تا ٣٠ نوع گياه در تهيۀ آن مصرف شده باشد. در پودر كارى علاوه بر زردچوبه از زيرۀ سبز، تخم گشنيز، فلفل فرنگى قرمز تند، فلفل سياه، هل، دارچين، ميخك، زنجبيل، تخم رازيانه، تخم كرفس، تخم شنبليله، جوز بويا يا ناتمگ، برگهاى خشكشدۀ نعنا، تخم خردل، تخم خشخاش، تخم كنجد، زعفران و سرانجام برگهاى درختچه كارى استفاده مىشود.
درختچۀ كارى به نام علمى Murraya Koenigii است و داراى چوب بسيار سخت و برگهاى معطر است، بومى مناطق حاره شبهقارۀ هندوستان در دامنۀ جبال هيماليا مىباشد. جالب توجه اين است كه به رغم نام اين ادويه كه به گرد كارى معروف است، گرد برگهاى خشكشدۀ كارى كمترين جزء مخلوط را تشكيل مىدهد. البته گرد كارى با ٣ - ٢ جزء نيز با قيمت ارزانتر در بازار عرضه مىشود.
از نظر تركيبات شيميايى در گزارش يكى از بررسىهاى شيميايى اين گياه چنين آمده است كه در زردچوبه گونۀ C. longa وجود كوركومين، تورمرون ٢ ، زينجىبرون ٣ [چونگ يائوچى]، و اسانس روغنى فرّار و تورمرول ۴ ، فلاندرن، كارون ۵ ، كامفور ۶ ، كوركومون ٧ ، چربى، نشاسته، رزين و مادۀ رنگى كوركومين در ساقۀ زيرزمين آن تأييد شده است [والنزوئلا].
در گزارش ديگرى آمده است كه در زردچوبه بهطور كلى مادۀ رنگى كوركومين، آلكالوئيد و اسانس يافت مىشود. در بيخ خشك آن در حدود ٨ / ۵ درصد اسانس است كه شامل يك كتون ١ و يك الكل مىباشد و در بيخ تازۀ زردچوبه در حدود 24/0 درصد اسانس است كه در آن مادۀ زينجىبرين ٢ نيز وجود دارد.
اسانس بيخ زردچوبه داراى اثر كولرتيك ٣ مىباشد يعنى ترشح صفرا را از طريق كبد افزايش مىدهد و اين اثر مديون وجود پى-توليل متيل كاربينول ۴ است. مادۀ رنگى زردچوبه مانند يك صفرابر اثر مىكند و موجب انقباض كيسۀ صفرا مىشود.
گرد زردچوبه داراى خاصيت آنتىاكسيدان ۵ است و اين اثر مديون اثر فنلى مادۀ كوركوكين مىباشد ]G. I. M. P[ . در گزارش ديگرى آمده است كه اسانس زردچوبه شامل والريانيك اسيد ۶ ، كاپروئيك اسيد ٧ ، سابىنن ٨ ، بورنئول (از الكلها مىباشد و به نام كافور بورنئو معروف است) ، تورمرول، يك ستون ٩ به نام كوركومون و در آخر يك مادۀ زرد قابل تبلور و محلول در چربىها به نام كوركومين مىباشد.
زردچوبه طبق نظر حكماى طب سنتى گرم و خشك است و از نظر خواص معتقدند كه گرفتگىها و انسداد كبد را باز مىكند و اگر ۴ گرم آن با ۴ گرم انيسون و سركه رقيق مخلوط و بياشامند براى استسقا و يرقان نافع است. جويدن آن در دهان براى تسكين درد دندان مفيد است، بويژه اگر كمى تفت داده شود و گرم خاييده شود.
ذرات گرد آن براى خشك كردن زخمها و رفع درد ورم آنها مفيد است. زردچوبه مضر قلب است و براى رفع عوارض آن بايد از آب ليموترش و اترج استفاده نمود.
مقدار خوراك آن تا ٧ گرم است.
در هندوستان از بيخ زردچوبه به عنوان ادويۀ معطر، محرك، تونيك، بادشكن، تصفيهكنندۀ خون و تببر و در استعمال خارجى براى التيام زخم و در موارد دررفتگى اعضا مصرف مىشود.
در چين و ژاپن: معمولا ساقۀ زيرزمينى اصلى و متورم آن كه بيشتر از يك سال كهنه باشد به عنوان دارو مصرف مىشود و انشعابات جانبى ساقۀ زيرزمينى اصلى به عنوان ادويه در طبخ غذا مصرف مىگردد.
ساقۀ زيرزمينى زردچوبه از نظر دارويى براى تقويت معده و به عنوان محرك و بادشكن و براى بند آوردن خونريزى از هر نوع مصرف مىشود و داروى مؤثرى براى انواعى از يرقان و اختلالات كبدى مىباشد.
در استعمال خارجى براى التيام زخمهاى جزئى و انواعى از ناراحتىها و التهابهاى پوست به كار مىرود. ضمنا براى رسانيدن دمل نيز مفيد است. جوشاندۀ آن براى رفع سوزش چشم و در برخى بيمارىهاى چشم نافع است. براى رفع بىنظمى در قاعدگى بسيار مؤثر است. جريان گردش خون را افزايش مىدهد و در حل كردن لختۀ خون يا بلادكلوتس ١ اثر بارزى دارد. معمولا براى رفع دردهاى پشت، سينه و كمر تجويز مىشود [چونگ يائوچى]. در هند و چين به علت خاصيت ضد انعقاد خون در زردچوبه آن را در مواقع وضع حمل توصيه مىنمايند [فوكود].
در چين براى اسهال مصرف مىشود. در شبهجزيرۀ مالايا براى رفع اسهال خونى كاربرد دارد و به علاوه براى تسكين درد روماتيسم و سرفه و سل مفيد است.
در اندونزى علاوه بر موارد فوق براى تسكين درد روماتيسم و سرفه و سل مفيد است.
در اندونزى علاوه بر موارد فوق براى معالجۀ سنگ در بدن و پاك كردن رحم در دوران وضع حمل نيز به كار مىرود و ضمنا به صورت غرغره براى شستوشوى دهان در موارد التهاب لثه مصرف دارد.
زردچوبه در مقابل روشنايى خيلى حساس است و رنگ خود را از دست مىدهد بنابراين بايد در محل سربسته و بىنور نگهدارى شود.
گونههاى مختلفۀ ديگرى از زردچوبه نيز در طب سنتى به عنوان دارو مستعمل است مانند زدوار كه در فصل جداگانهاى ذكر شده و گونۀ ديگرى نيز كه بيشتر در اندونزى كاشته مىشود و بهطور وحشى نيز وجود دارد و در طب سنتى مستعمل است گونهاى است كه نام علمى آن Curcuma heyneana Val. & Zijp. مىباشد.
ساقۀ زيرزمينى اين گياه به رنگ ليمويى مخلوط با برگهاى آن براى معالجه و رفع اضافه وزن و چربى زايد زير پوست بدن خورده مىشود، در حقيقت براى رفع اضافه وزن و چاقى نافع است. شيرۀ رقيق گياه به عنوان كرمكش و ضد انگل مصرف مىشود.
خنككننده و تميزكننده است و براى معالجۀ بيمارىهاى پوست مفيد است [واناستىنيس-كروزمان*، كلوپنبرگ-ورستيغ و هين].
برچسب : نویسنده : فلاحتگر lish بازدید : 479 تاريخ : دوشنبه 26 اسفند 1392 ساعت: 5:20
در ايران بهطور كلى «دارچين» گفته مىشود. در كتب طب سنتى انواع آن را با نامهاى «دارصينى» ، «دارچينى» ، «قرفة الدارچينى» ، «سليخه» نام بردهاند. پوست شاخههاى درختى است كه به فرانسوى آن را Cannelle و به انگليسىCinnamon نامند و درخت آن را به فرانسوى Cannelier يا Cannellier و به انگليسى Cinnamon يا Cinnamon treeمىنامند. گياهى است از خانوادۀ Lauraceae و گونههاى مختلفى دارد كه معروفترين آنها دو گونه با نامهاى علمى زير است:
١ . Cinnamomum verum J. S. Presl. كه مترادف آن C. zeylanicum Bl.
است و در بازار تجارت بين المللى به نام «دارچين سيلان» در كتب ) Ceylon Cinnamon( و به نام «قرفه» معروف است و از مرغوبترين انواع دارچين است.
٢ . Cinnamomum cassia Bl. كه رويشگاه آن چين و ويتنام و جزاير سوند و آن حوالى است و در چين نيز پرورش داده مىشود و در بازار به نام «دارچين چين» يا Chinese cinnamon و «دارچين سايگون» يا ) Saigon cinnamon(گفته مىشود.
اين دارچين را به عربى «سليخه» و «دارصينى» و به زبان اردو «تج» مىنامند و مترادف آن C. aromaticum Nees.مىباشد.
انواع ديگرى نيز با اسامى تجارتى خاص در بازار وجود دارد كه در حد مرغوبيت انواع فوق نيست، از جمله دارچين كايان كه در امريكاى جنوبى مىرويد، رنگ آن تقريبا سفيد و در دهان زود نرم مىشود و دارچين ناصاف و نامرغوب كه به جاى پوست شاخههاى جوان درخت از پوست تنۀ درخت دارچين سيلان تهيه مىشود كه خشن و ناصاف و نامرغوب است.
دو گونه دارچين به نام دارچين سيلان و دارچين سايگون از قديمىترين ادويههاى جهان هستند كه از اعصار كهن مورد شناخت بشر بودهاند و اسناد مكتوب تاريخ قدمت آنها را به ۴٠ - ٣٠ قرن پيش مىرساند.
از نظر كيفيت اين دو نوع دارچين باهم يكسان نيستند ولى به علت شباهت زيادى كه از نظر خواص و عطر باهم دارند از همان قرنها پيش هميشه دو گونه: C. verum و C. cassia باهم اشتباه مىشده و حتى در حال حاضر نيز در اغلب مناطق دنيا براى اين دو گونه دارچين اختلافى قائل نيستند.
در بازار امريكا تقريبا تمام ادويهاى كه به نام دارچين فروخته مىشود عملا از نوع C. cassia است و نام دارچين را امريكايىها از هر نوع Cinnamon مىگويند. در انگلستان مرسوم است در بازار و در محافل علمى نام Cinnamonبراى گونۀ مرغوب C. zeylanicum و نام Cassia براى گونۀ C. cassia به كار مىرود. در صورتى كه در امريكا طبق مقررات مواد غذايى دارويى مربوط به سال ١٩٣٨ اجازه داده شده است كه كلمۀ Cinnamon براى هر دو نوع يعنى C. zeylanicum و يا C. cassia به كار رود.
حكماى طب سنتى از جمله گالن ١ طبيب نامدار يونانى در قرن دوم پس از ميلاد در كتابش دارچين سايگون و يا C. cassia را همرديف با C. zeylanicum يا دارچين سيلان اعلام كرده و معتقد است كه در مصارف طبى مىتوان به جاى دارچين سيلان از دارچين سايگون استفاده كرد ولى از نظر مقدار بايد مقدار مصرف دارچين سايگون دو برابر دارچين سيلان باشد.
دارچين سيلان درختچهاى است از نظر بلندى متوسط هميشه سبز كه قسمت درونى پوست شاخههاى جوان آن دارچين مرغوب تجارتى معروف به دارچين سيلان است. در سيلان و هند ارتفاع اين درختچه ممكن است تا ١٢ - ١٠ متر برسد، ولى عملا چون به طريق شاخهزاد پرورش داده مىشود ارتفاع خيلى كمترى دارد، برگهاى آن به رنگ سبز تيرۀ شفاف در سطح فوقانى و سبز روشن در سطح تحتانى، بسيار معطر، دراز به طول ١۵ - ١٠ سانتىمتر و نوكتيز هستند. گل آن كوچك زرد تقريبا نامريى است. ميوۀ آن كوچك تخممرغى به رنگ ارغوانى تيره به طول ٢ - ١ سانتىمتر و داراى يك دانه مىباشد. اين درختچه در سيلان و هند در مناطقى كه بارندگى ساليانه در حدود ٢ - ۵ / ١ متر باشد مىرويد.
مرغوبترين نوع دارچين سيلان را دارچين شيرين يا دارچين عسلى مىنامند. تكثير اين درختچه از طريق كاشت بذر و يا از طريق كاشت قلمۀ آن است. پس از ٣ - ٢ سال درخت جوان را قطع مىكنند تا شاخههاى زياد بدهد و به صورت شاخهزاد درآيد و ٣ - ٢ سال بعد پوست شاخههاى جديد را كنده به صورت لولۀ دارچين در بازار عرضه مىكنند.
دارچين سايگون يا دارچين چين در ويتنام و هيمالياى شرقى و قسمتى از چين مىرويد. درخت آن كمى بلندتر، پوست آن ضخيمتر، برگها درازتر و ميوۀ آن كوچكتر از دارچين سيلان است. كاشت و بهرهبردارى آن نظير كاشت و بهرهبردارى دارچين سيلان مىباشد. و تنها اختلاف اين است كه در مورد دارچين سايگون معمول است از پوست شاخههاى جوان و از پوست تنۀ درخت نيز كه ناصاف است از هر دو استفاده مىشود و براى اولين برداشت نيز در مورد دارچين سايگون طول مدت زمان بيشترى و شايد ١۵ - ١٠ سال لازم است تا بهرهبردارى آغاز شود.
از نظر تركيبات شيميايى و مواد عامله طبق بررسىهاى دانشمندان شيمى و دارويى در دارچين سيلان اسانس روغنى فرّار قابل ملاحظهاى وجود دارد. بررسىهاى آزمايشگاهى نشان مىدهد كه در پوست خشك ساقههاى كوچك و جوان درخت در حدود ٧١ / ٠ - ٣۵ / ٠ درصد اسانس يافت مىشود كه شامل ٧۶ - ۴٨ درصد از آلدئيدها مىباشد. بررسى ديگرى نشان مىدهد كه داراى ٢ درصد اسانس است كه شامل ٩٠ - ٧٠ درصد مادۀ اوژنول (اسانس ميخك) است.
بررسى ديگرى نشان مىدهد كه پوست شاخهها در حدود ١ - ۵ / ٠ درصد اسانس دارد و برگهاى سبز درخت در حدود ١ درصد اسانس دارد. مطالعۀ ديگرى نشان مىدهد كه اسانس دارچين از نظر مادۀ اوژنول شبيه اسانس ميخك است و در هر دو در حدود ٩٠ - ٧٠ درصد اوژنول وجود دارد.
در پوست ريشۀ دارچين در حدود ٣ درصد اسانس يافت مىشود كه البته با اسانس پوست و شاخهها و برگها متفاوت است. دارچين سايگون يا سليخه كه از نظر خواص درمانى خيلى شبيه به دارچين سيلان منتهى ضعيفتر از آن است نيز داراى اسانس مىباشد. در هر دو گونۀ فوق علاوه بر اسانس مواد ديگرى نظير تانن نيز يافت مىشود ]G. I. M. P[ .
در گزارش مطالعات ديگر جديدى در مورد تركيبات شيميايى چنين آمده است كه اسانس گونۀ سيلان داراى سيناميك آلدئيد ١ ، هايدروسيناميك آلدئيد ٢ ، بنزآلدئيد و كومينيك آلدئيد ٣ ، نونىليك آلدئيد ۴ ، اوژنول، كاريوفيلن ۵ ، ال-فلاندرين ۶ ، پىسيمن ٧ ، پينن، متيل-ان-آميل كتون ٨ و ال-لينالول مىباشد [يونگكن].
در مورد تركيبات شيميايى دارچين سايگون آمده است كه داراى سيناميك آلدئيد، سيناميل استات ٩ ، فنيل پروپيل استات ١٠ و تانن مىباشد [چونگ يائوچى].
دارچين سيلان: در هند و چين از پوست شاخهها و اسانس آن به عنوان محرك هاضمه، محرك تنفس و محرك جريان خون استفاده مىشود [پتلو*]. در شبهجزيرۀ مالايا مصارف وسيع دارويى دارد. اسانس آن خاصيت جرمكشى قوى دارد ولى نظر به اثر تحريكى آن كمتر براى ميكربكشى به كار مىرود [ولثاف انديا**]. دارچين در دوز زياد به عنوان مواد مخدر سمى مورد توجه است [كوئى زمبينگ و نادكارنى**].
در پايين عكس، پوست ساقه كه دارچين مستعمل است
دارچين سايگون بيشتر مصرف ادويه دارد تا مصرف دارويى، اين دارچين تند گزنده و تونيك خاصى براى كليه مىباشد. براى سرمازدگى پا و دست و دلدرد و شاشبند تجويز مىشود، ولى در مورد زنان حامله توصيه نمىگردد [چونگ يائوچى].
شاخههاى كوچك تازۀ آن نيز اغلب قطع و قطعهقطعهشده در آفتاب خشك مىشود، اين قطعات با ١٠٠ - ٣٠ سانتىمتر طول به بازار عرضه مىشود. دارويى گرمكننده با طعمى كمى شيرين و براى تسريع جريان خون تجويز مىشود. به علاوه به عنوان تببر در موارد سرماخوردگى و كاهش درد مفاصل و كمر توصيه مىگردد [چونگ يائوچى].
بهطور كلى در كتب طب سنتى خاور دور، دارچين به عنوان بادشكن، مقوى معده، قابض، تونيك، محرك و آرامبخش و دارويى براى ناراحتىهاى پس از زايمان تجويز مىشده است [استوارت]. [روا*]مىگويد كه بهطور كلى دارچين يك محرك عمومى است كه جريان خون را تسريع و تنفس را تحريك مىكند و موجب افزايش اغلب ترشحات بدن و تحريك هاضمه مىگردد. از سرشاخههاى جوان آن به عنوان قاعدهآور و معرق استفاده مىشود. در هند و چين از اين دارو به عنوان يكى از اجزاء در تهيۀ داروهاى مركب ضد اسهال، صفرابر و تببر به كار مىرود و براى معالجۀ اسهال و يرقان و مالارياى مزمن كه موجب بزرگى طحال شده مفيد است [مىنات*]. [بركيل*]معتقد است كه اين دارچين به عنوان جزئى از اجزاى داروهاى مركب براى سرفه و ناراحتى سينه مصرف مىشود.
دارچين از نظر طبيعت طبق نظر حكماى طب سنتى ايران و هند گرم و خشك است و نيروى دارويى آن تا ١۵ سال باقى مىماند. از نظر خواص معتقدند كه بسيار لطيفكننده و بازكنندۀ گرفتگىها و انسداد مجارى و فرحآور است. عفونت اخلاط را رفع مىكند و ترياق سموم حيوانى، نباتى و معدنى است. نيروبخش و مقوى است و براى خفقان، وسواس، وحشت و جنون و تقويت معده و كبد و رفع بدبويى دهان، قطع سرفههاى رطوبى، تنگى نفس، رفع خشونت صدا و آواز كه از بلغم غليظ باشد، پاك كردن سينه، حنجره، باز كردن گرفتگىهاى كبد، رفع استسقا و ضد عفونى زخمها بسيار مفيد است. استعمال آن به صورت خوردن در شربتها و مصرف گرد و به صورت روغن و ضماد و يا شياف و ماليدن به اعضا به صور مختلف امكان دارد. ماليدن روغن آن به پلك چشم براى رفع پريدن پلك نافع است و ماليدن آن به چشم براى تقويت ديد چشم مفيد است. خوردن دمكردۀ آن با سركه و مصطكى براى سكسكه رطوبى نافع است. ضماد آن براى رعشه و رفع تب و لرزهاى بلغمى و سوداوى و دانه بواسير و تسكين درد آن و عقربزدگى مفيد مىباشد.
اگر آن را در دهان جويده بر قضيب بمالند موجب التذاذ جماع باشد. در گرممزاجان ايجاد سردرد مىكند و براى مثانه مضر است و از اين نظر بايد با كتيرا خورده شود، مقدار خوراك آن از ٢٠ - ٨ گرم مىباشد. روغن آن بسيار گرم و خيلى خشك است و براى سنگينى و سردرد و دردهاى رحمى چه از طريق خوردن و چه با ماليدن نافع است. قطرۀ آن در گوش براى رفع سنگينى گوش و خوردن آن براى تقويت هاضمه، تحليل نفخ، گاز معده، رفع يرقان و بواسير مفيد است.
تهيۀ گرد دارچينى: دارچين سيلان را به مقدار مورد نظر گرفته نيمكوب كرده، در گرمخانه ۴٠ درجۀ سانتىگراد بخشكانند و نرم ساييده از الك بيرون كنند و بايد آن را آنقدر بسايند كه در نخاله باقيمانده، جز ماده خشبى بىطعم چيز ديگرى نباشد. اين گرد از ادويه براى مصرف در غذا مىباشد و از عوامل محرك و مقوى معده است.
مقدار خوراك آن از ۵ - ۵ / ٠ گرم است.
عرق دارچينى: دارچين سيلان را به مقدار مورد نظر گرفته با آب كافى، ابتدا دارچين را نيمكوب كرده مدت ١٢ ساعت در آب بخيسانند و بعد تقطير كنند تا از هر جزء دارچين را كه مصرف شده چهار جزء مقطر به دست آيد و براى گرفتن اسانس روغنى فرّار آن بهتر است كه مايع تقطيرشده را در شيشۀ لولهدار جمع كنند كه در انتهاى لوله باريك اسانس جمع شود.
عرق دارچين را به مقدار ١٢٠ - ۶٠ گرم در پوسيونهاى محرك داخل مىنمايند.
مقدار خوراك از اسانس آن ١٢ - ١ قطره است كه در پوسيونها ريخته مىشود.
شربت دارچين: عرق دارچين ١٠٠ واحد، قند سفيد ١٨٠ واحد، قند را در عرق به حالت سردى حل كنند و با كاغذ صاف نمايند و اين شربت را مانند محركها و مقوىهاى معده به مقدار ۶٠ - ١۵ گرم در پوسيونها و يا در يك شربت سرد حل كرده مىخورند.
جوشاندۀ دارچين: دارچين سيلان ٨ گرم، آب ١٠٠٠ گرم، مطابق معمول جوشانده تهيه شود.
برچسب : نویسنده : فلاحتگر lish بازدید : 448 تاريخ : دوشنبه 26 اسفند 1392 ساعت: 0:9
در كتب طب سنتى با نام «خردل» و در متون عربى كتب طب سنتى با نام «حرشا» و «خردل وحشى» نام برده مىشود. به فرانسوى Moutarde و به انگليسى Mustard گفته مىشود. گياهى است از خانوادۀ Cruciferae داراى انواع مختلفى است كه عمدهترين آنها خردل سفيد و خردل سياه و خردل قهوهاى و در آخر خردل وحشى مىباشند.
در كتب طب سنتى «حرف ابيض» نيز گفته مىشود. به فرانسوى Moutarde blanche و Plante ā beurre و به انگليسى White mustard ناميده مىشود. گياهى است از خانوادۀ Cruciferae ، نام علمى آن Sinapis alba L. و مترادفهاى آن Brassica hirta Moench. و Brassica alba Hookf. & Th. و Brassica alba Boiss. از طرف گياهشناسان مختلف نامگذارى شده است.
خردل سفيد يا خردل زرد گياهى است يكساله، ساقۀ آن مربع به ارتفاع ۶ / ٠ - ۵ / ٠ متر پوشيده از كرك زبر. برگهاى آن شبيه برگ ترب پهن ناصاف با بريدگى عميق به طورى كه برگ را به چند قسمت تقسيم مىكند. گلهاى آن زرد، ميوۀ آن سيليك يا خورجين به طول ۵ - ٢ سانتىمتر است كه در قسمت پايين آن تخمهاى گياه قرار دارند و قسمت بالاى آن كه تقريبا نصف طول خورجين را تشكيل مىدهد، خالى است. دانۀ آن شفاف به رنگ زرد نسبتا درشت مىباشد و محتوى ٣۵ - ٣٠ درصد روغن ثابت است كه تند است و سفيد و خالص آن را در بعضى مناطق در آشپزخانه به عنوان ادويه مصرف مىكنند.
براى توليد و تكثير دانۀ خردل بذر آن را در اوايل بهار بايد كاشت و محصول در اواسط يا اواخر تابستان مىرسد. معمولا هر موقع كه حدود نصف دانهها زرد شوند مىتوان برداشت محصول را آغاز نمود. ميزان محصول دانه در هكتار در حدود ۵ / ١ - ١ تن مىباشد. دانۀ خردل سفيد مدور به رنگ زرد يا زرد كمى قرمز، مغز آن زردرنگ به قطر ٢ - ١ ميلىمتر طعم آن كمى تند است. اگر در آب ريخته شود متورم مىشود و لعاب فراوان مىدهد. گياه خردل سفيد در مزارع و نقاط سايهدار و بيشتر در خاكهايى كه آهكى يا رسى باشند بهطور خودرو مىرويد. در جنوب اروپا و افريقاى شمالى و آسيا انتشار دارد. در ايران در مناطق جنوب ايران در مسجد سليمان بهطور خودرو ديده مىشود.
از نظر تركيبات شيميايى در تخم خردل سفيد وجود چند گليكوزيد و لعاب فراوان و روغن ثابت ( ٣۵ - ٣٠ درصد) و سينالبين ١ و اسيدهاى آراشيديك اسيد، ليگنوسريك اسيد ٢ ، اروسيك اسيد ٣ (سمى است) و همچنين لينولئيك اسيد، ليناماراز ۴ ، لاكتاز، مايروزيناز ۵ و فسفاتاز ۶ گزارش شده است [روا].
روغن چرب ثابت موجود در دانۀ خردل سفيد به رنگ زرد طلايى است و داراى بو و طعمى تند و بيشتر مصارف صنعتى دارد و فقط خالص و سفيدرنگ آن ممكن است در آشپزخانه مصرف شود. از مغز دانۀ خردل هم خميرى درست مىشود كه مخلوط با سركه و ساير ادويه به عنوان چاشنى در آشپزخانه مصرف مىشود.
در كتب طب سنتى و به عربى «خردل اسود» ، به فرانسوى Moutarde noire و Seneve و به انگليسى Black mustardگفته مىشود. گياهى است از خانوادۀ Cruciferae ، نام علمى آن Brassica nigra) L. (Koch و مترادف آن Sinapis nigra از طرف گياهشناسان نامگذارى شده است.
خردل سياه گياهى است يكساله با ساقهاى پرشاخه و بلند، ارتفاع آن تا ١ متر حتى تا ۵ / ١ متر هم مىرسد و پوشيده از كرك زبر است. برگهاى آن متناوب، برگهاى فوقانى بدون دمبرگ و برگهاى پايين ساقه با دمبرگ داراى بوى خاص كومارين، گلهاى آن زرد. ميوۀ آن به شكل خورجين نازك و كوتاه كه در داخل آن دانههاى خردل به رنگ قرمز تيره يا سياه قرار دارد.
دانههاى خردل سياه كوچكتر از دانههاى خردل سفيد است. خردل سياه براى تهيۀ خمير خردل كه با غذاهاى گوشتى خورده مىشود، به كار مىرود و مغز خردل سياه را كوبيده و خميرى درست مىكنند كه مخلوط با سركه و نمك و ساير گياهان ادويهاى معطر، خردل معروف كه در بازار براى خوردن با غذا عرضه مىشود.
كاشت خردل سياه مانند خردل سفيد است و معمولا كاشته و پرورش داده مىشود. در بعضى از كشورها گياه خردل سفيد و سياه را براى استفاده از برگهاى جوان و ظريفش در گرمخانه مىكارند و پس از ١٢ - ١٠ روز كه برگهاى ظريف و نازك آن ظاهر شد، براى خوردن با سالاد چيده مىشود و مصرف مىكنند.
گياه خردل سياه در اروپا، آسيا، هندوستان، افريقاى شمالى، سيبريه، قفقاز و ايران انتشار دارد. در ايران در آذربايجان، ديلمان و خسرو بهطور خودرو ديده مىشود.
از نظر تركيبات شيميايى در خردل سياه وجود گلوكوزيد سولفو ازوتهاى به نام سينيگرين ١ و اسانس روغنى فرّار گزارش شده است. در تخم آن يك نوع اتر به نام سنفول ١ در حدود ١ - ٧۵ / ٠ درصد وجود دارد و همچنين قند مايروزين ٢ در آن يافت مىشود. به علاوه مقدار فراوانى لعاب و روغن ثابت (كمتر از خردل سفيد) در تخم آن وجود دارد ]G. I. M. P. [ .
در كتب طب سنتى با نام «خردل برى» و «حرشا» آمده است. به فرانسوى Moutarde sauvage و به اصطلاحهاى محلى فرانسوى Moutardon و Sanve و Jotte و Raveluche و به انگليسى Wild mustard گفته مىشود، گياهى است از خانوادۀ Cruciferae ، نام علمى آن Sinapis arvensis L. مىباشد.
تخم خردل وحشى يا خردل برى اغلب در مزارع غلات بخصوص در خاكهاى آهكى به مقدار وسيع منتشر مىشود. معمولا از نظر زارعين علف بسيار سمجى است كه در مزرعه آن را وجين مىنمايند و يا با تركيبات علفكش مانند گرد سولفات آهن و يا با اسيد سولفوريك رقيق آن را از بين مىبرند.
گياهى است كه تمام قسمتهاى آن براى حيوانات تحريككننده است. گلهاى آن زرد كوچك، تخمهاى آن بسيار ريز سياه شفاف به طورى كه در هر پايه ممكن است چندين هزار دانه بدهد. از نظر دارويى خواص آن ضعيفتر از خردل سياه مىباشد.
بومى شمال هيماليا مىباشد، نام علمى آن Brassica juncea) L. (Cze. & Cosson در افريقا و چين نيز كاشته مىشود.
انواع خردل از نظر خواص طبى با كمى تفاوت باهم مشابه مىباشند. در ساختمان خردلها تركيبات گوگردى وجود دارد كه يكى از عوامل مؤثرۀ آن محسوب مىشود و براى رفع عوارض كمبود ويتامين C به كار مىرود. در مورد سوء هاضمه و استسقا و برخى بيمارىهاى جلدى در استعمال خارج تجويز مىشود. دانۀ خردل سفيد و سياه خاصيت سرخ كردن پوست را دارا مىباشند ١ و نظر به اين خاصيت از ضماد آن در موارد مختلف استفاده مىشود كه در استعمال خارجى به كار مىرود. چون ضماد آرد خردل در اغلب موارد عكس العمل شديد دارد، معمولا از كاغذ مخصوص آلوده به خردل استفاده مىشود كه آن را مشمع خردل گويند. مشمعهاى خردل را قبل از استفاده ابتدا كمى يعنى چند ثانيه در آب سرد يا نيمگرم وارد كرده و پس از آن روى عضو دردناك مىاندازند و پس از حدود ٢٠ - ١۵ دقيقه قرمزى روى پوست ظاهر مىشود و خون به آن ناحيه جلب مىگردد. بههرحال معمولا كاغذ را بيشتر از ۴۵ - ٣٠ دقيقه روى پوست نگه نمىدارند و بايد برداشته شود تا ايجاد ناراحتى ننمايد.
اشخاصى كه پوست آنها حساسيت خاصى نسبت به آرد خردل دارد نبايد از مشمع خردل استفاده نمايند.
در موارد رفع عوارض كمبود ويتامين C خيساندۀ ٣٠ - ١۵ در هزار، دانۀ خردل سياه در آب داغ كه به مقدار ۶ - ۵ قاشق سوپخورى در روز خورده شود اثر محسوس دارد. براى رفع يبوستهايى كه ناشى از ضعف فعاليت رودهها مىباشد، مانند يبوست در اشخاص پير يا اشخاص فلج، اگر يك قاشق غذاخورى از دانههاى آن را چند روز در آب خيسانده و بعد در نصف ليوان آب وارد كرده و بخورند خيلى مؤثر است. دستور ديگر اين است كه اگر ٣٠ - ١۵ گرم تخم خردل سفيد را قبل از غذا يا شام وقت خواب بياشامند ابتدا معده را تحريك مىنمايد سپس چون در مجاورت رطوبت باد كرده و لعاب زيادى مىدهد، عمل هضم رودهاى را مختل كرده و موجب لينت مزاج مىشود، ولى در مصرف تخم خردل سفيد به اين ترتيب خيلى بايد احتياط كرد و اشخاصى كه حالت التهاب و هيجانى در مجارى هاضمه دارند چون دانه خردل سفيد در مجارى هاضمه ايجاد خراش مىكند، نبايد مصرف نمايند.
خردل از نظر طبيعت طبق نظر حكماى طب سنتى خيلى گرم و خيلى خشك است و در مورد خواص آن معتقدند كه استعمال داخلى آن اخلاط را از اعماق بدن جذب مىكند و رطوبتهاى دماغى و معده و ساير اعضا را خشك مىكند و به هضم غذا كمك مىنمايد و مدر است. براى تقويت ذهن، حافظه، تقويت اشتها، بيمارىهاى سرد و دماغى نظير فلج و سستى اعضا، سردردهاى سرد، تسكين درد كبد و طحال نافع است. ضماد آن با عسل بر پيشانى براى سردرد مفيد است و اگر گرد آن بر بينى داخل شود يا آب دمكردۀ آن چند قطره ريخته شود، عطسهآور است و براى بيدار كردن و به حال آوردن بيمار در حال غش و صرع و باز كردن گرفتگى گوش مفيد است.
ماليدن آن به چشم براى رفع خشونت پلك چشم نافع است.
ريختن قطرۀ آب دمكردۀ آن با عسل در چشم براى شبكورى مفيد است و ريختن آن در گوش و دندان، درد آن را تسكين مىدهد. اگر تخم آن را بكوبند و عصارۀ آن را بگيرند ماليدن آن براى امراض چشم نافع است. غرغرۀ آن با آب عسل براى ورم زير زبان و سنگينى و سستى آن و درد دندان و خشونت قصبه ريه مفيد است. خوردن آن با عسل براى تنگى نفس و سرفه رطوبى و تقويت نيروى جنسى مفيد است و اگر با پونه و سركۀ رقيق خورده شود براى اختناق رحم و اخراج انگل معده نافع است.
ضماد آن با انجير براى نقرس و سياتيك و جلوگيرى از ريزش مو و اگر تخم خردل سياه را با گوگرد و سكنجبين و كلم ضماد درست كنند، براى خنازير نافع است. ماليدن آن با روغن بر قضيب محرك است، اگر گياه تازه يا تخم آن را با غذا بخورند براى هضم غذا مفيد و معده را گرم مىكند. خوردن برگ آن با سالاد براى قطع بلغم نافع است. جوشاندۀ تخم آن با چغندر براى صرع و رفع انسداد و گرفتگىهاى بلغمى نافع است. رازى معتقد است اگر جوشاندۀ تخم آن را در سوراخ مار بريزند مار را هلاك مىكند. جانشين خردل از نظر خواص دو برابر وزن آن تخم ترهتيزك و يا تخم اسپند است. تخم خردل مضر اشخاص گرممزاج است و ايجاد تشنگى مىنمايد و از اين نظر اشخاص گرممزاج مىتوانند تخم خردل را با سركه و كاسنى و روغن بادام بخورند.
مقدار خوراك آن تا ١٢ گرم كوبيده و تا ٢٠ گرم نكوبيدۀ آن است. از محلول ٨ در هزار اسانس خردل در آب و يا محلول يك قسمت اسانس در ١٠ قسمت الكل و ماليدن روى عضو در موارد فلج، نقرس و روماتيسم نتايج خوبى گرفته مىشود.
تهيۀ آرد خردل: خردل را پاك كنند و در گرمخانۀ ۴٠ درجۀ سانتىگراد بخشكانند و در هاون آهنى نرم بكوبند و از الك مويى نمرۀ ٢۵ داروسازى رد كنند و حفظ نمايند. اين آرد را حد اكثر يك ماه بيشتر نمىتوان نگه داشت و بايد مصرف نمود.
پاشويه خردل: آرد خردل ١۵٠ گرم، آب گرم به قدرى كه در يك پاشويه لازم است. اين پاشويه براى جلب خون به عضو مورد نظر مفيد است. آب مصرفى نبايد درجۀ حرارتى بيشتر از ٨۵ درجۀ سانتىگراد داشته باشد، زيرا تأثير خردل را كم مىكند.
سيناپيسم ١ : در استعمال خارجى بيشتر در سابق مرسوم بود ولى اكنون كاغذ خردل و يا مشمع خردل جاى آن را گرفته است. اين دارو ضماد خردل است كه از آرد خردل سياه درست مىشود، براى تهيۀ آن ٢٠٠ گرم آرد خردل سياه را با مقدار كافى آب نيمگرم مخلوط كرده، خميرى مىسازند كه داراى قوام كافى باشد، در تهيۀ اين خمير بايد از مصرف آب داغ (بيشتر از ٧۵ درجۀ سانتىگراد) و سركه و الكل پرهيز شود. آرد خردل در مجاورت آب گرم تغييراتى حاصل مىنمايد كه موجب آزاد شدن اسانس روغنى فرّار خردل كه مادۀ عامل خردل است مىشود. ضمادى كه به اين ترتيب حاصل مىشود ٢٠ - ١٠ دقيقه روى پوست محل مورد نظر مىگذارند موجب سرخى پوست مىشود. در اشخاصى كه پوست آنها بىحس است بايد مراقب باشند به محض اينكه اثر سرخ شدن ظاهر شد ضماد را بردارند. اگر ضماد را شل درست كرده روى عضو مورد نظر بكشند و بعد كمى آرد خردل روى آن بپاشند آن هم اثر قوى دارد. معمولا روى ضماد خردل را پس از كشيدن روى عضو با پارچۀ ململ مىپوشانند.
كاغذ خردل يا ريگولوت ٢ : براى ساختن و درست كردن خردل ابتدا خردل سياه را گرفته و با كمك سولفور كربن، روغن ثابت آرد خردل را مىگيرند و سپس پارچۀ كاغذى را با محلول كائوتچو در سولفور كربن اندود مىكنند و پس از آن آرد خردل عارى از روغن ثابت را با وسيلهاى روى آن به قطر مورد نظر مىكشند. در موقع استعمال كافى است كه فقط چند ثانيه كاغذ خردلى را در آب نيمگرم فرو برده و بيرون آورده روى پوست بيندازند، مثل ضماد آرد خردل خيلى خوب اثر مىكند.
آرد خردل كه روغن ثابت آن گرفته شده باشد، خيلى دير در مجاورت هوا فاسد مىشود و به علاوه از آرد خردل معمولى با روغن ثابت اثرش بيشتر است.
تنطور اسانس خردل: يك واحد اسانس خردل را با ۴٩ واحد الكل ٨۵ درجه مخلوط كرده و تكه پارچۀ فلانلى را در آن آلوده كرده به محل مورد نظر بچسبانند.
اگر درد شديد ايجاد شود، چند قطره اتر در محل تحريكشده بريزند.
ضماد خردل خيلى قوى: ضماد خردل ٢۵٠ گرم، سير كوبيده ٢٠ گرم و فلفل كوبيده ٢٠ گرم، اينها را باهم مخلوط كنند.
ضماد سياتيكى: ٢۵٠ گرم آرد خردل، ۵ گرم فلفل سفيد نرم كوبيده و ۵ گرم زنجبيل نرم كوبيدهشده را با مقدار كافى سكنجبين مخلوط كرده ضماد تهيه نمايند.
در اسناد طب سنتى خاور دور در مورد خواص خردل چنين آمده است:
خردل سياه B. nigra و خردل قهوهاى B. juncea از نظر خواص طبى خيلى به هم شبيه هستند و دانۀ آنها خيلى تند است، در چين براى معالجۀ سرماخوردگى، ناراحتى معده، آبسهها، روماتيسم، لومباگو مصرف مىشوند [ايشىدويا].
برگهاى گياه را در سوپى مىپزند و مىخورند براى رفع التهاب مثانه مفيد است [لوئى**]. و جوشاندۀ آن را براى قطع خونريزى مىخورند [هو]. از روغن آن به عنوان مرهم براى رفع ناراحتى پوست و التيام زخم پوست استفاده مىشود [هوپر]. از دانۀ خردل سفيد در چين به عنوان بادشكن و نرمكنندۀ سينه [روا*]، محرك و معرق و معالج برونشيت و همچنين از لهشدۀ آن به عنوان پماد براى تسكين دردهاى اعصاب استفاده مىشود [لو*].
در هريك صد گرم برگهاى خام سبز خردل مواد زير وجود دارد:
آب ٨٩ گرم، چربى ۵ / ٠ گرم، پروتئين ٣ گرم، هيدراتهاى كربن، ۵ / ۴ گرم، كلسيم ١٨٣ ميلىگرم، فسفر ۵٠ ميلىگرم، آهن ٣ ميلىگرم، سديم ٣٢ ميلىگرم، پتاسيم ٣٧٧ ميلىگرم، ويتامين A ٧٠٠٠ واحد بين المللى، تيامين ١١ / ٠ ميلىگرم، رايبوفلاوين ٢٢ / ٠ ميلىگرم، نياسين ٨ / ٠ ميلىگرم و ويتامين C 97 ميلىگرم.
در هريك صد گرم برگ پختۀ خردل با آب كم مواد زير وجود دارد:
آب ٩٢ گرم، پروتئين ٢ / ٢ گرم، چربى ۴ / ٠ گرم، هيدراتهاى كربن ۴ گرم، كلسيم ١٣٨ ميلىگرم، فسفر ٣٢ ميلىگرم، آهن ٨ / ١ ميلىگرم، سديم ١٨ ميلىگرم، پتاسيم ٢٢٠ ميلىگرم، ويتامين A ۵٨٠٠ واحد بين المللى، تيامين ٠٨ / ٠ ميلىگرم، رايبوفلاوين ١۴ / ٠ ميلىگرم، نياسين ۶ / ٠ ميلىگرم و ويتامين C 48 ميلىگرم.
در هر يكصد گرم خمير خردل قهوهاى تجارتى تهيهشده كه به عنوان ادويه مصرف مىشود مواد زير وجود دارد:
آب ٧٨ گرم، پروتئين ٩ / ۵ گرم، چربى ٣ / ۶ گرم، هيدراتهاى كربن ۴ گرم، كلسيم ١٢۴ ميلىگرم، فسفر ١٣۴ ميلىگرم، آهن ٨ / ١ ميلىگرم، سديم ١٣٠٧ ميلىگرم و پتاسيم ١٣٠ ميلىگرم.
در هر يكصد گرم خمير خردل زرد تجارتى تهيهشده كه به عنوان ادويه مصرف مىشود مواد زير وجود دارد:
آب ٨٠ درصد، پروتئين ٧ / ۴ درصد، هيدراتهاى كربن ۴ / ۵ درصد، كلسيم ٨۴ ميلىگرم، فسفر ٧٣ ميلىگرم، آهن ٢ ميلىگرم، سديم ١٢۵٢ ميلىگرم و پتاسيم ١٣٠ ميلىگرم.
خردل سفيد ١ . گل
كلمۀ Mustard از لغت لاتين آن Mustum مشتق شده است. Mustum به زبان لاتين به معناى عصاره يا شيرۀ انگور و ساير ميوهجات مىباشد. در دوران روم قديم دانههاى ساييدهشدۀ خردل را با شيره و عصارۀ ميوهجات مخلوط كرده و به نام Mustum ardens يا Hot must يعنى شيرۀ ميوۀ داغ مصرف مىكردند.
خردل از روزگاران كهن شناسايى شده و به عنوان دارو مصرف مىشده است.
دكتر زيمنت ١ استاد دانشكدۀ پزشكى دانشگاه كاليفرنيا، معتقد است كه مواد خوراكى تند نظير خردل از روزگاران قديم براى معالجۀ بيمارىهاى ريه به كار مىرفته است و اضافه مىكند كه در نوشتههاى پزشكى كهن مصر، خردل براى معالجۀ ناراحتىهاى بيمارىهاى تنفسى توصيه شده است. در قرون وسطى از خردل داروى مايعى يا به اصطلاح شربتى براى معالجۀ آسم و سرفه و خشونت سينه درست مىكردند. در ١٨٠٢ طبيب معروف انگليسى به نام هربردن ١ مخلوط سير و دانۀ خردل را براى معالجۀ آسم تجويز مىكرده است. [فيثاغورث حكيم]در حدود ۵٣٠ قبل از ميلاد خردل را به عنوان پادزهر مؤثر عقربگزيدگى تجويز مىكرده است. و سقراط در ۴٠٠ قبل از ميلاد تخم خردل را به عنوان دارو در استعمال داخلى و خارجى تجويز مىنمود. در آن دوران نهال جوان خردل مانند اسفناج خورده مىشد و تخم آن نيز به عنوان ادويه كاربرد داشت.
در ٣٣۴ قبل از ميلاد داريوش سوم شاه ايران به طورى كه در تاريخ آمده است يك كيسه تخم كنجد براى اسكندر كبير فرستاد به نشانۀ اينكه به اسكندر اشارهاى به تعداد بىشمار ارتش خود نموده باشد، اسكندر در جواب يك كيسه تخم خردل براى داريوش سوم فرستاد به نشانۀ تعداد بىشمار و در عين حال تند و نيرومند ارتش يونان.
در سال ٨٠٠ بعد از ميلاد خردل در اراضى يكى از كليساهاى مسيحى در نزديكى پاريس كاشته شده است و در سال ٨١٢ طبق فرمان شارلمانى خردل در املاك سلطنتى كاشته شده است. در دوران قرون وسطى خردل به عنوان ادويۀ خوبى براى مصرف در زمستان كه در آن زمان فقط گوشت نمكسود غذاى اصلى را تشكيل مىداد، مورد توجه اروپايىها قرار گرفت. كشت خردل را اولين بار مسلمانها در اسپانيا آغاز كردند و در آغاز قرن دوازدهم به آلمان و انگلستان با نام سناپيوم ٢ وارد شد. در تابستان سال ١۴٩٧ زمانى كه واسكودوگاما پرتقالى از ليسبن مسافرت خود را به طرف شرق آغاز نمود و از دماغۀ اميدنيك عبور كرد، ضمن مواد غذايى مفصلى كه با خود داشت خردل هم يكى از انواع مواد بود. در قرن هفدهم در انگلستان خردل به شكل خمير خردل در بازار عرضه مىشد. در ١٧٢٠ ميلادى يك بانوى انگليسى به نام خانم كلمنت دورهام ٣ با اختراع روش مصرف خردل خشك و به صورت گرد، ثروت عظيمى براى خود دست و پا كرد. او آرد خردل را به رنگ زرد كمرنگ تهيه مىكرد و به نام دورهام موستارد ۴ به بازار عرضه مىنمود.
نويسندۀ خوشقريحۀ فرانسوى آناتول فرانس در داستان شورش فرشتگان كه در سال ١٩١۴ منتشر شد مىنويسد كه داستان بدون عشق مانند گوشت گاو بدون خردل است.
خمير خردل آماده كه در بازار به فروش مىرود، مخلوطى از تخم خردل ساييدهشده، نمك، سركه و ادويه است. رنگ زرد درخشان خردل تجارتى در اثر اضافه كردن زردچوبۀ هندى ) Allepey( به خمير خردل مىباشد، خردل فرانسوى از آرد خردل سياه يا قهوهاى و سركه تهيه مىشود، كه در نتيجه رنگ آن كمى قهوهاى است. تخم خردل آردنشده را هم معمول است در خيارشور و سبزىهاى پخته مىريزند و مىخورند. برخلاف ساير ادويههاى معطره گرد و آرد خردل ما دام كه خشك است عطر و بويى ندارد و براى اينكه عطر آن درآيد بايد مرطوب شود و پس از ١۵ - ١٠ دقيقه بوى تند و عطر خوب آن برمىخيزد. پس از اينكه آرد خردل مرطوب و خمير شد و پس از ٢٠ - ١۵ دقيقه عطر آن ظاهر شد، بىدرنگ بايد مصرف شود و الا پس از چندى در حدود ( ٢ - ١ ساعت) عطر آن بكلى از بين مىرود.
به همين دليل خمير خردل كه در رستورانهاى چينى مصرف مىشود براى هر غذا جداگانه تهيه و با غذا مصرف مىشود كه تازهتازه باشد.
اگر لازم باشد خمير خردل كه تهيه مىشود براى مدتى نگهدارى شود براى اينكه عطر آن از دست نرود بايد آن را ترش نمود. يعنى با آب ليمو ترش يا سركه مخلوط كرد تا فعاليت انزيمهاى آن براى برطرف كردن بو متوقف شود. معمولا خمير خردل تجارتى را با سركه مخلوط مىكنند كه عطر آن حفظ شود. مخلوط كردن خمير خردل با مايونز ١ ، گرد كارى ٢ و سسهاى سالاد مانند يك حفظكننده موجب مىشود كه از فساد مخلوط جلوگيرى شود، زيرا خردل فعاليت باكترىهاى فاسدكننده را متوقف مىكند.
قسمتى از تركيبات شيميايى گاز اشكآور كه در جنگ جهانى اول مصرف مىشد از مادۀ سينيگرين گلوكوزيد ٣ كه در خردل سياه وجود دارد به دست مىآمد. اين گلوكوزيد تحريككنندۀ مخاط و نسوج مرطوب بدن است، بخصوص در مخاط چشم و بينى اثر شديدى دارد. تنفس مقدار زياد آن موجب سوختگى مخاط مجارى تنفسى سربازان شده بود كه در مورد تعدادى زياد از آنها منجر به مرگ گرديد. همين ماده در خردل در مواردى كه به مقدار محدود و كم به عنوان ادويه مصرف مىشود، موجب تحريك اشتها و تسريع و تحريك ترشح بزاق مىگردد.
مصرف جهانى خردل در درجۀ اول از ارقام سفيد و قهوهاى خيلى زياد است و ساليانه به متجاوز از ٣٠٠٠٠٠ تن مىرسد. در ٣٠ سال اخير خردل قهوهاى بتدريج از نظر ادويه جانشين خردل سياه شده است، زيرا خردل قهوهاى از تندترين ارقام خردل است.
برچسب : نویسنده : فلاحتگر lish بازدید : 443 تاريخ : دوشنبه 26 اسفند 1392 ساعت: 0:3
درخت آن به فارسى «باهشتان» گفته مىشود، در كتب طب سنتى به نامهاى «درخت غار» ، «برگبو» ، «مازريون» ، «دفنه» و «شجرة الرند» نام برده شده است. به فرانسوى Laurier commun و Laurier و Laurier sauce و به انگليسىSweet bay و Bay-tree و true Laurel و Laurel گفته مىشود. گياهى است از تيرۀ Lauraceae ، نام علمى آن Laurus nobilis L. است. ميوۀ درخت «باهشتان» را «دهشمت» يا «حب الغار» مىگويند و به هندى نيز حب الغار گفته مىشود.
برگبو گياهى است به صورت درخت و درختچۀ هميشهسبز و ناخزان (در مناطق با زمستانهاى خيلى سرد بايد حفاظت شود) ، در شرايط مساعد ارتفاع آن ٢٠ - ١۵ متر هم مىرسد ولى معمولا ٨ - ٧ متر مىباشد. گياهى است پلىگام و در عين حال ممكن است گلهاى نر و ماده و همچنين گلهاى هرمافروديت (نر و ماده در يك گل) روى يك درخت ديده شود. برگها متناوب، سبز تيره، بيضىشكل، نوكتيز و معطر و زيبا هستند. گلهاى آن كوچك به رنگ زرد يا خاكسترى روشن و ميوۀ آن كوچك به رنگ ارغوانى تيره و به اندازۀ دانۀ انگور مىباشد. درختچهاى است زيبا، فرانسوىها آن را لوريه شاعران ١ هم مىگويند.
تكثير آن با قلمه و قلمههاى ريشهدار و يا با پاچوش انجام مىشود و پس از ٨ - ٧ ماه ريشههاى آن به قدر كافى توسعه يافته و مستقر مىشود. اين درخت در خاكهاى غنى و قابل نفوذ رشد خوبى دارد. چيدن برگهاى معطر آن براى اينكه سبزى كامل داشته باشد معمولا بايد صبح زود انجام شود و براى خشك كردن روىهم انباشته نشود و در لايههاى نازك و در سايه پهن و خشك شود. خشك كردن در آفتاب موجب مىشود كه رنگ سبز زيباى آن قهوهاى شود و مقدار زيادى روغن معطر و اسانس آن از بين برود.
ميوۀ اين درخت داراى اسانس روغنى فرّارى است كه داراى مقدار زيادى اسيد لوريك است. اسيد لوريك از اسيدهاى چرب است كه به شكل متبلور سفيد درمىآيد. در برگهاى خشك برگبو نيز از ٣ - ١ درصد اسانس روغنى فرّار بسيار معطر وجود دارد كه از طريق تقطير مىتوان استخراج نمود. در برگهاى گياه نيز اسانس روغنى فرّار وجود دارد.
از نظر حكماى مغرب زمين تا اواخر قرن هيجدهم كه گياهدرمانى، رونق وسيعى در اروپا داشت، دانشمندان و حكماى اروپا معتقد بودند كه ميوۀ درخت برگبو به عنوان محرك در تسريع و تشديد قاعدۀ زنان مؤثر است و به همين دليل در مواردى به عنوان دارو براى سقط جنين به كار مىرفته است. در كتاب گياهدرمانى به نام گرتهربال ١ كه در سال ١۵٢۶ ميلادى دانشمند معروف [پيتر تروريس**]آن را تهيه كرده و در انگلستان چاپ شده، در مورد كاربرد ميوه و برگ درخت غار چنين آمده است:
«خميرى كه از گرد حاصل از كوبيدن ميوههاى اين درخت به دست آمده مخلوط با عسل براى معالجۀ رنگها و لكههاى غير طبيعى پوست صورت و همچنين براى از بين رفتن دانهها و لكههاى قرمز رنگى كه در پوست صورت جوانان مىزند تجويز مىشده است.»
دانشمند ديگرى به نام [كولپپر**]در كتابش به نام كمپليت هربال ١ كه در اواسط قرن هفدهم نوشته است در مورد ميوۀ درخت برگبو مىنويسد:
«روغنى كه از ميوۀ درخت برگبو به دست مىآيد براى انواع ناراحتىهاى مفاصل، اعصاب، معده، شكم و رحم، انواعى از لقوهها و تشنجهاى عضلانى، گرفتگى عضلات يا سيخ شدن عضلات، انواع دردها، بىحسى در هر نقطه از بدن و دردهاى رحمى و زهدان مفيد است، به اين ترتيب كه محل ناراحت را روغنمالى مىكنند. براى رفع دردهاى گوش هم از چند قطره از اين روغن استفاده مىشده است و يا بخور حاصل از جوشاندۀ ميوهها و برگهاى آن را با وسيلهاى مثل قيف يا بادگير داخل گوش مىكردهاند.»
براى از بين بردن لكههاى كبود خونمردگى حاصل از كوفتگى در پوست و گوشت بدن از مالش روغن آن در محل آسيبديده استفاده مىشده است كه خونمردگى خيلى سريع جذب مىشده است، ضمنا مالش روغن آن براى رفع خارش و عوارض جرب در پوست و عوارض ورم و آثار ضربههايى مانند شلاق روى پوست بسيار مؤثر است.
غار طبق نظر حكماى طب سنتى شرق گرم و خشك است، مغز ميوۀ آن گرمتر از پوست و برگ آن و ميوۀ آن گرمتر از برگ و پوست آن و روغن آن گرمتر از ساير اجزا و حتى از روغن گردو نيز گرمتر است. خواص آن مفرح و مقوى و مدر و ضد سم است خصوصا ميوۀ آن. اگر ميوۀ آن با سركۀ خيلى رقيق خورده شود براى سردردهاى بلغمى، گازها، نفخها، صرع، وسواس، تقويت ذهن و فهم بسيار نافع است. ماليدن روغن آن براى درد اعصاب و رفع حواسپرتى و افزايش حافظه خوب است. اگر ساييدۀ ميوۀ آن با روغن گل سرخ و سركه مخلوط شود، قطرۀ آن براى رفع دردهاى سر و گوش و رفع صدا و طنين در گوش و ثقل سامعه مفيد است و موجب تقويت گوش مىشود و همچنين اگر قطرۀ روغن آن مصرف شود نيز همين نتايج را براى گوش خواهد داشت. مضمضۀ دمكردۀ برگ آن براى تسكين درد دندان مفيد است. اگر با ميوه و برگ كوبيدۀ آن مخلوط با عسل انگشتپيچ درست شود خوردن آن براى امراض سرد و اگر با سكنجبين انگشتپيچ درست شود خوردن آن براى امراض گرم و زخمها و جراحات ريه و سرفۀ كهنه و تنگى نفس مفيد است. خوردن ميوۀ آن براى تحليل باد و گازهاى غليظ و دلپيچه و امراض كبد و طحال و با عسل براى زخم رودهها و خوردن روغن آن با سركۀ انگور براى درد كبد مفيد است. اگر ١٠ ميلىگرم ميوۀ آن را ساييده و بخورند دلپيچه را فورا تسكين مىدهد. روغن آن ايجاد آشفتگى و دلبههم خوردن مىكند و قىآور است و ترشح ادرار را زياد مىكند و ترشح حيض را افزايش مىدهد. اگر در دمكردۀ آن بنشينند براى امراض كليه و مثانه و رحم مفيد است. خوردن ميوۀ آن براى خرد كردن سنگ مثانه نيز مفيد است و شياف تهيهشده از ميوۀ آن موجب سقط جنين مىشود. خوردن و يا ماليدن روغن آن در مواضع درد براى رفع دردهاى مفاصل و درد كمر مفيد است، ماليدن روغن آن با سركه روى پوست براى رفع لكههاى جلدى مؤثر است.
اين گياه داراى ضررهايى نيز هست. ميوه و روغن آن معده را سست كرده و قىآور است و مضر سينه مىباشد و اصلاح آن با خوردن كتيرا ميسر است. مقدار خوراك از ميوه و برگ آن ١٠ - ٢ گرم است. مقدار ١٠ گرم آن مسهل است.
در اصطلاح طب سنتى ميوۀ درخت غار را «حب الغار» مىگويند، به حجم گيلاس، خيلى معطر و سياهرنگ و داراى روغنى سبزرنگ و نيمجامد است. تهيۀ روغن حب الغار به ترتيب زير است:
روش اول: حب الغار خشك را نيمكوب كرده و در روى الك بريزند و روى بخار آب جوش گذارند تا نرم شود، سپس آن را در كيسۀ محكمى ريخته و آن كيسه را در ميان دو قطعه آهن سوراخدار كه با آب جوش گرم شده باشند گذارده و فشار مىدهند. روغنى كه از آن خارج مىشود با كاغذ صاف كنند. سابقا در بازار ايران برگبو را به نام «سازج هندى» عرضه مىكردند.
روش دوم: دانۀ گياه يا حب الغار را گرفته در آب بپزند و بگذارند سرد شود قشرى كه روى آب مىگيرد بردارند.
روش ديگر اين است كه ميوه و برگ آن را بپزند و پس از آن عصارۀ آنها را با فشار گرفته با دو برابر وزن آن روغن زيتون مخلوط، روى آتش ملايم بگذارند، آنقدر كه آب آن تبخير شود و روغن بماند و دقت شود كه نسوزد و آن روغن را به كار برند.
در هندوستان از ميوۀ گياه به عنوان قاعدهآور و بند آوردن اسهال و قطع ترشحات مهبل و استسقا مصرف مىشود.
تذكر اين نكته ضرورى است كه بايد دقت شود كه اولا برگها و ميوۀ درخت غار را با برگهاى درخت ديگرى به نامPimenta acris كه آنهم معطر است و شبيه آن مىباشد و از تقطير آن نوشابهاى به نام Bay rum درست مىكنند اشتباه نشود.
ثانيا با درخت ديگرى به نام Laurier cerise يا غار گيلاسى كه در شرايط خاصى سمّى است اشتباه نشود.
ثالثا با درخت ديگرى به نام Laurier rose يا خرزهره نبايد اشتباه شود. البته مشخصات و خواص ساير Laurier ها كه باLaurier sauce (برگبو) بكلى متفاوت هستند.
برچسب : نویسنده : فلاحتگر lish بازدید : 518 تاريخ : يکشنبه 25 اسفند 1392 ساعت: 18:39
گياهى است از خانوادۀ چتريان Umbelliferae ، نام علمى آن Prangos pubularia Lindl. مىباشد. به هندى و پشتو «فطراساليون» گفته مىشود و «فطراساليون» نامى است كه در كتب طب سنتى ايران براى نوعى از كرفس معروف به «كرفس صخرى» ، «مخزن» و يا «كرفس جبلى» ، «تحفه» گفته مىشود.
گياهى است علفى بلندى آن ۵ / ١ - ٢٠ / ١ متر. برگهاى آن بزرگ به طول ۵٠ - ٣٠ سانتىمتر كه داراى تقسيمات مكرر است و به تقسيمات باريك منتهى مىشود. گلهاى آن زردرنگ، ميوۀ آن خميدۀ كوتاه داراى بالهاى كوچك و موجدار كه در آن تخمهاى آن قرار دارند.
اين گياه در هندوستان، كشمير، افغانستان و ايران مىرويد. در ايران در جاهاى سايهدار بادقيس ديده مىشود.
از نظر تركيبات شيميايى در ميوۀ گياه اسانس معطر و آلكالوئيد و والريك اسيد استر ١ يافت مىشود. در گياه تازه در حدود ٢ درصد اسانس وجود دارد كه اين اسانس شامل ۴٨ درصد ميرسن ١ ، ۴ درصد آلفاپينن، مقدار كمى كامفن و بورنئول، ۵ / ١٧ درصد دىهايدروكومينول ٢ به شكل آزاد يا به شكل استات، مقدار كمى آلدئيد و ٢٨ درصد باقيمانده مواد رزينى مىباشد.
در گزارش ديگرى آمده است كه از ريشۀ آن كومارين گرفته مىشود كه شامل:
۶ / ٣ درصد اوستول ٣ ، ٨ / ٠ درصد پوسدانين ۴ ،3 درصد اوكسىپوسدانين ۵ ، ١ درصد آوىپرين ۶ و ۴ / ٠ درصد كومالين ٧ است.
در چتر گلهاى آن ١٨ / ٠ درصد اوستول، ٠٢ / ٠ درصد ايزوايمپراتورين ٨ ، 05/0 درصد ايمپراتورين ٩ ، ٣٢ / ٠ درصد برگاپتن و ١٨ / ٠ درصد هراكلنين ١٠ وجود دارد.
ميوۀ گياه محرك، بادشكن، مقوى معده، مدر و قاعدهآور است. خروج جنين را تحريك و تسريع مىكند. دانههاى گياه مقوى معده و محرك نيروى جنسى است.
ريشۀ آن براى رفع خارش و به عنوان مدر و قاعدهآور مصرف مىشود. از نظر طبيعت گرمكننده مىباشد.
گونههاى متعدد ديگرى از اين گياه در مناطق مختلف ايران مىرويند كه چون در ليست گياهان دارويى جاى ندارند از ذكر آنها خوددارى مىشود.
برچسب : نویسنده : فلاحتگر lish بازدید : 467 تاريخ : يکشنبه 25 اسفند 1392 ساعت: 18:36